جدول جو
جدول جو

معنی چهارعمل

چهارعمل
چهارعمل اصلی، چهارعمل اصلی مثلاً در ریاضیات عمل های جمع، تفریق، ضرب و تقسیم
تصویری از چهارعمل
تصویر چهارعمل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چهارعمل

چهارعمل

چهارعمل
یا چهارعمل اصلی (در حساب) عبارت است از: عمل جمع و عمل تفریق و عمل ضرب و عمل تقسیم. رجوع به چهارعمل اصلی و رجوع به چارعمل اصلی شود
لغت نامه دهخدا

چارعمل

چارعمل
چهارعمل حساب، جمع وتفریق و ضرب و تقسیم. و رجوع به چارعمل اصلی شود
لغت نامه دهخدا

چهار گل

چهار گل
مخلوط گل بنفشه و گل پنیرک و گل کدو و گل نیلوفر را گویند که جوشانده آنها در طب قدیم بعنوان مسهل و ملین بکار میرفته است چارگل
فرهنگ لغت هوشیار

چهارسمت

چهارسمت
چهار جهت، چهار طرف، رو به رو و پشت سر و طرف راست و طرف چپ
چهارسمت
فرهنگ فارسی عمید

چهارفصل

چهارفصل
مناسب برای تمام فصول مثلاً لباس چهارفصل، تمام سال، چهار هنگام، همه وقت
چهارفصل
فرهنگ فارسی عمید

چهارنعل

چهارنعل
یورتمِه، نوعی راه رفتن اسب که سوار را تکان بدهد، خَبَب، تَقریب
کنایه از به سرعت، شتابان
چهارنعل
فرهنگ فارسی عمید

چهارخال

چهارخال
مرکب از چهار (عدد اصلی) + خال. در تداول عامه مرادف ’لو’. و خال به هریک از نقش های قراردادی ورق های بازی اطلاق شود. و هر خال نمایندۀ واحدی باشد. چهارلو، برگ یا ورق بازی که چهارلو یا چهار نقش داشته باشد، اصطلاح دیگری است در ورق بازی و آن چهارگونه نقش منقوش بر ورقهای بازی است و آن نقوش: خال سیاه خشت دل گشنیز یا خاج است، اصطلاح دیگری است در ورق بازی و آن چهار مشابه است از چهار نقش چون: چهارآس، چهارشاه، چهاربی بی، چهارسرباز، چهارده لو و غیره..
لغت نامه دهخدا

چهارحمال

چهارحمال
چهار باربر. چهارحمل کننده، چهاربسیط که کنایه از چهارعنصر باشد. (برهان) (آنندراج). چهارعنصر. (ناظم الاطباء). کنایه از چهارعنصر است، چارستون خانه. رجوع به چارحمال شود
لغت نامه دهخدا

چهارچمن

چهارچمن
کنایه از عالم و جهان است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا