منسوب به چهار دیوار. جائی که از چهار طرف با چهار دیوار محصور شده باشد. چهاردیواری: آن مردگان در آن چهاردیواری بماندند سالیان بسیار. (ترجمه تفسیر طبری). رجوع به چاردیواری شود. - بودجۀ چهاردیواری، بودجۀ درست و کامل. - چهاردیواری اختیاری، مثلی است که از آن مصونیت حقوقی خانه و جایباش را خواهند. (یادداشت مؤلف). - چهاردیواری بودجه، چهارچوب بودجه در حد توانائی و امکانات بودجه
منسوب به چهار دیوار. جائی که از چهار طرف با چهار دیوار محصور شده باشد. چهاردیواری: آن مردگان در آن چهاردیواری بماندند سالیان بسیار. (ترجمه تفسیر طبری). رجوع به چاردیواری شود. - بودجۀ چهاردیواری، بودجۀ درست و کامل. - چهاردیواری اختیاری، مثلی است که از آن مصونیت حقوقی خانه و جایباش را خواهند. (یادداشت مؤلف). - چهاردیواری بودجه، چهارچوب بودجه در حد توانائی و امکانات بودجه
چاردیوار. جائی که از چهار سمت محصور بود. که از هر سوی دیواری گرد او باشد. محاط به چهار دیوار از چهار سو. چهاردیواری. دیواربست: و یک روز به نزدیک آن چهاردیوار گذشت و او را قصۀ آن دیواربست و آن مردمان بگفتند. (ترجمه تفسیر طبری) ، کنایه از چهار طرف عالم. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). - چهاردیوار جهان (گیتی) ، چهارحد عالم. (فرهنگ فارسی معین). - ، کنایه از چهارعنصر. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). - چهاردیوار نفس، کالبد آدمی. بدن آدمی. جسم آدمی. - ، کنایه از دنیا و جهان میباشد. رجوع به چاردیوار شود
چاردیوار. جائی که از چهار سمت محصور بود. که از هر سوی دیواری گرد او باشد. محاط به چهار دیوار از چهار سو. چهاردیواری. دیواربست: و یک روز به نزدیک آن چهاردیوار گذشت و او را قصۀ آن دیواربست و آن مردمان بگفتند. (ترجمه تفسیر طبری) ، کنایه از چهار طرف عالم. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). - چهاردیوار جهان (گیتی) ، چهارحد عالم. (فرهنگ فارسی معین). - ، کنایه از چهارعنصر. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). - چهاردیوارِ نفس، کالبد آدمی. بدن آدمی. جسم آدمی. - ، کنایه از دنیا و جهان میباشد. رجوع به چاردیوار شود
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهآباد، 241 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات، توتون و حبوبات است. شغل اهالی کشاورزی و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهآباد، 241 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات، توتون و حبوبات است. شغل اهالی کشاورزی و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
خانه. محوطه ای که فقط چهار دیوار دارد بی هیچ بنای دیگر. جدیر، چاردیواری. (منتهی الارب). جدرالجدار، چاردیواری ساخت. (منتهی الارب). - امثال: چاردیواری اختیاری، مثلی است که از آن آزادی مسکن و منزل اراده کنند یعنی هر خانه مصون از تعرض است. ، بودجۀ چاردیواری یعنی بودجۀ کامل و دربست، میدان و آبشتگاه. (ناظم الاطباء)
خانه. محوطه ای که فقط چهار دیوار دارد بی هیچ بنای دیگر. جدیر، چاردیواری. (منتهی الارب). جدرالجدار، چاردیواری ساخت. (منتهی الارب). - امثال: چاردیواری اختیاری، مثلی است که از آن آزادی مسکن و منزل اراده کنند یعنی هر خانه مصون از تعرض است. ، بودجۀ چاردیواری یعنی بودجۀ کامل و دربست، میدان و آبشتگاه. (ناظم الاطباء)
آنکه به چهار یار اعتقاد دارد. مؤمن به چهاریار. که به خلافت، خلفای چهارگانه را بجا داند. آنکه به خلافت خلفای اربعه به ترتیب قائل باشد. که خلافت خلفاء راشدین حق داند. رجوع به چاریاری شود
آنکه به چهار یار اعتقاد دارد. مؤمن به چهاریار. که به خلافت، خلفای چهارگانه را بجا داند. آنکه به خلافت خلفای اربعه به ترتیب قائل باشد. که خلافت خلفاء راشدین حق داند. رجوع به چاریاری شود
خانه ای که از هر چهار طرف دیوار داشته باشد. (آنندراج). مخفف چهار دیوار. دیوارهای چهارگانه اطاق یا جایگاهی که سقف بر آنها نهاده شود: بود چار دیوار آن خانه سست که بنیادش اول نباشد درست. نظامی. بگفت از پس چار دیوار خویش همه عمر ننهاده ام پای پیش. نظامی. شه آسایش و خواب را کار بست دو لختی در چاردیوار بست. نظامی. چو در چاربالش ندیدم درنگ نشستم در این چار دیوار تنگ. نظامی. پیش قدرش سپهر نه بالش همچو ویرانه چاردیواریست. جوینی. چاردیواری نمایان نیست غیر از چارموج گشت سیلاب سرشکم در جهان نا آشکار. غنی (از آنندراج). هر زمینی و جایی که از همه طرف محدود به دیوار باشد. (ناظم الاطباء) ، کنایه از چار حد دنیا هم هست. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چه بازیچه کاین چرخ بازیچه رنگ نبازد در این چاردیوار تنگ. نظامی. - چاردیوار خانه روزن شدن، کنایه از خراب شدن و فرو افتادن خانه. (آنندراج) : چاردیوار خانه روزن شد بام بنشست و آستان برخاست. افضل الدین خاقانی (از آنندراج). - چاردیوار ظلمانی، دنیا و قالب انسانی. (آنندراج). - چاردیوار نفس. (ناظم الاطباء). - ، قالب و جسد آدمی. (ناظم الاطباء)
خانه ای که از هر چهار طرف دیوار داشته باشد. (آنندراج). مخفف چهار دیوار. دیوارهای چهارگانه اطاق یا جایگاهی که سقف بر آنها نهاده شود: بود چار دیوار آن خانه سست که بنیادش اول نباشد درست. نظامی. بگفت از پس چار دیوار خویش همه عمر ننهاده ام پای پیش. نظامی. شه آسایش و خواب را کار بست دو لختی در چاردیوار بست. نظامی. چو در چاربالش ندیدم درنگ نشستم در این چار دیوار تنگ. نظامی. پیش قدرش سپهر نه بالش همچو ویرانه چاردیواریست. جوینی. چاردیواری نمایان نیست غیر از چارموج گشت سیلاب سرشکم در جهان نا آشکار. غنی (از آنندراج). هر زمینی و جایی که از همه طرف محدود به دیوار باشد. (ناظم الاطباء) ، کنایه از چار حد دنیا هم هست. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چه بازیچه کاین چرخ بازیچه رنگ نبازد در این چاردیوار تنگ. نظامی. - چاردیوار خانه روزن شدن، کنایه از خراب شدن و فرو افتادن خانه. (آنندراج) : چاردیوار خانه روزن شد بام بنشست و آستان برخاست. افضل الدین خاقانی (از آنندراج). - چاردیوار ظلمانی، دنیا و قالب انسانی. (آنندراج). - چاردیوار نفس. (ناظم الاطباء). - ، قالب و جسد آدمی. (ناظم الاطباء)
قریه ای است از قرای حوالی قندهار. پادشاه هندوستان جلال الدین اکبر دفعۀ ثانی بعد از سه سال و هشت ماه و بیست روز که از اول محاصرۀ قندهار گذشته بود از جهان آباد پایتخت خود بقصد تصرف قندهار حرکت کرده در کابل اردو زد و اورنگ زیب پسر خود را با یکصد هزار سوار از یکسو و سعداﷲخان وزیر اعظم را با یک صد هزار دیگر و نه عراده توپ از جانب دیگر در اواخر ربیع الثانی هزار و شصت ودو بسمت قندهار حرکت داد، اردوی سعداﷲخان وزیر اعظم در چمن طلی خان سه فرسنگی شهر و اردوی اورنگ زیب بقریۀ چاردیوار نزول نمود. (مرآت البلدان ج 4 ص 48)
قریه ای است از قرای حوالی قندهار. پادشاه هندوستان جلال الدین اکبر دفعۀ ثانی بعد از سه سال و هشت ماه و بیست روز که از اول محاصرۀ قندهار گذشته بود از جهان آباد پایتخت خود بقصد تصرف قندهار حرکت کرده در کابل اردو زد و اورنگ زیب پسر خود را با یکصد هزار سوار از یکسو و سعداﷲخان وزیر اعظم را با یک صد هزار دیگر و نه عراده توپ از جانب دیگر در اواخر ربیع الثانی هزار و شصت ودو بسمت قندهار حرکت داد، اردوی سعداﷲخان وزیر اعظم در چمن طلی خان سه فرسنگی شهر و اردوی اورنگ زیب بقریۀ چاردیوار نزول نمود. (مرآت البلدان ج 4 ص 48)