جدول جو
جدول جو

معنی چهاردولی - جستجوی لغت در جدول جو

چهاردولی(چَ دُو)
نام یکی از دهستانهای بخش قروۀ شهرستان سنندج است. این دهستان در جنوب خاوری بخش واقع شده و از شمال به دهستان اسفندآباد همین بخش، از خاور به بخش سیمینه رود، از جنوب به بخش اسدآباد و از باختر به بخش سنقر و کلیائی از شهرستان کرمانشاهان می پیوندد. هوای دهستان سردسیر است. (زمستان طولانی، تابستان معتدل). آبادیهای دهستان از چشمه آبیاری میشود. و محصول عمده آن غلات و لبنیات است. ارتفاعات در باختر این دهستان کوههای شمالی و خاوری بخش سنقر کلیائی و کوههای جنوبی دهستان اسفندآباد واقع است و خرسرنه - سنگ سوراخ - بنصیری نامیده میشوند. ارتفاع قلۀ خرسرنه 2567، سنگ سوراخ 2927 و بنصیر 2802 گز است. کوههای دهستان خدابنده لو در خاور دهستان کشیده شده و به سلسلۀ اصلی الوند متصل میگردد. گردنۀ همه کسی بین قروه و همدان پست ترین نقطۀ کوه مذکور میباشد و ارتفاع آن 2165گز است. رود خانه مهمی در این دهستان وجود ندارد. تنها رود خانه کوچک شیروانه و تکیه است که از ارتفاعات باختری سرچشمه گرفته به طرف شمال جریان پیدا میکندو به رود خانه شور می پیوندد. آب رودخانه های کوچک دیگر دهستان که در بهار و مواقع بارندگی زنده و آب دارند به رود خانه بالا منتهی میشوند. دهستان چهاردولی از 31 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و 12000 تن سکنه دارد و قریه های مهم آن عبارت است از: صندوق آباد، نارنجک، آقبلاغ، باباشیداله، گندآب بالا و پائین. راه شوسۀ سنندج به همدان از وسط دهستان میگذرد. آبادیهای ناظم آباد دوسر، وی نسار، و داش بلاغ این دهستان کنار راه شوسه واقع شده اند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چهارجوی
تصویر چهارجوی
در روایات، چهار نهر بهشتی که آب گوارا، انگبین، شیر و بادۀ خوشگوار در آن ها جاری است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارگوشی
تصویر چهارگوشی
نوعی صراحی چهار پهلو، سبویی که چهار دسته داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ)
که چهارطرف و جهت دارد. چهارسو، مربع: و بدان صحیفه اندر انگشتری بود چهارسوی. (ترجمه تفسیر طبری)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چهاردولی بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع در 12هزارگزی شمال باختر قصبۀ اسدآباد و 6هزارگزی شمال باختر بوجین. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر، و دارای 310 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه محلی. محصول آن غلات و لبنیات و صیفی است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند، و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چهاردولی بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 67 هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 12 هزارگزی خاور راه شوسۀ شاهین دژ به میاندوآب. ناحیه ای است دره و دارای آب و هوای معتدل، و 25 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و کرچک است. اهالی به زراعت اشتغال دارند، و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ بُ)
دهی از دهستان چهاردولی بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 67500 گزی جنوب خاوری مراغه و 8500 گزی شمال خاوری شوسۀ شاهین دژ به میاندوآب. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 273 تن. آب آن از چشمه سارها و محصولات آن غلات، بادام، حبوبات، کرچک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. در دو محل به فاصله دو کیلومتربه نام قره بلاغ بالا و پایین مشهور و سکنۀ قره بلاغ پایین 70 نفر میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ دُو اَ سَ)
یکی از دهستانهای چهارگانه بخش اسدآباد شهرستان همدان. این دهستان در شمال بخش واقع شده و از شمال به دهستان چهاردولی بخش قروه، از جنوب به دهستان جلگه افشار، از خاوربه کوه آلماقولاغ و از جانب باختر به دهستان کلیائی اسدآباد محدود است. قسمت مرکزی شمال دهستان دشت، و جنوب باختر و خاور آن کوهستانی است. سردسیر است. زمستانهای آن طولانی و تابستان های آن معتدل است. قریه های کوهستانی از چشمه ها و قریه هائی که در دشت واقعاند ازرود خانه شهاب آبیاری میشوند. محصول عمده دهستان: غلات، حبوبات، پیاز، توتون و لبنیات است. این دهستان از 27 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 8 هزار نفر است. مرکز دهستان آبادی چنار عباسخان و قراء مهم آن: کمک، پیرملو، ایوراع، قره بلاغ، آهوتپه، حسن آباد میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ دُو)
نام یکی از دهستانهای چهارگانه بخش مرکزی شهرستان مراغه. در جنوب خاوری بخش واقع و موقعیت آن کوهستانی است. قراء دهستان از چشمه سارها و قنات و آبهای برف و باران آبیاری میشود. محصول عمده اش غلات و لبنیات است. شغل ساکنین قراء دهستان کشاورزی و گله داری، و صنایع دستی و جاجیم وجوراب بافی است. دهستان چهاردولی از 51 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و روی هم رفته 10190 تن سکنه دارد. راه شوسۀ میاندوآب به شاهین دژ از قسمت جنوب باختری این دهستان عبور میکند. ابنیۀ قدیمی این دهستان به شرح زیر است: در قریۀ چچک لو خرابه های سه قلعه و آثار شهر هلاکوخان باقی است. در قریۀ فتور خرابه های قلعۀ ساری داش و در قریۀ خلج قلعۀ جرم داش و در قریۀخوشانی بالا غار بزرگی است که بیشتر اهالی آثار مزبوررا منسوب به دورۀ مغول میدانند. مرکز دهستان قریۀمحمودجیق میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
چارجوی. شهری است در ساحل غربی جیحون از اعمال بخارا و به ملک خوارزم نزدیک است
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
دوشاهی (مرکب از چهار + پول به معنی نصف شاهی) : چهار پول سیاه نمی ارزد، یعنی چیز کم ارزشی است. قیمت چندانی ندارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام بلوکی از یازده بلوک ناحیۀ کردستان سنه. (جغرافیای مفصل تاریخی غرب ایران نگارش بهمن کریمی ص 71)
اسم بلوک غربی از توابع صاین قلعۀ افشار. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 175)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
چهارنهر، ظاهراً چهارجوی بهشت باشد. در شعر ذیل:
بزم چو هشت باغ بین باده چهارجوی دان
خاصه که ساز عاشقان حورلقای نو زند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
اسم طائفه ای. نام ایلی. ایل چاردوالی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ دَ)
با چهاردست. که در آن چهاردست باشد.
- قمار چهاردستی، قماری که چار حریف در آن به بازی نشینند. رجوع به چاردستی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ دَ)
قطعه چوبی کوتاه است که مکاریان به یک سر آن چهار دوال و سیخ کوچکی نصب کنند و حیوانات رابدان برانند و به جای دوال اگر زنجیر کنند شلاق گویند. (از لغت محلی شوشتر خطی). رجوع به چاردوال شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان چهاردولی است که در بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع است و 136 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا