جدول جو
جدول جو

معنی چهارگوشی

چهارگوشی
نوعی صراحی چهار پهلو، سبویی که چهار دسته داشته باشد
تصویری از چهارگوشی
تصویر چهارگوشی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چهارگوشی

چهارگوشه

چهارگوشه
چهارگوش، در ریاضیات چندضلعی که چهار زاویه دارد، کنایه از تخت پادشاهی، کنایه از تابوت، برای مِثال در گوشه نشست و ساخت توشه / تا کی رسدش چهارگوشه (نظامی۳ - ۴۴۵)، چهار جهت، چهارسمت، چهارطرف
چهارگوشه
فرهنگ فارسی عمید

چارگوشی

چارگوشی
چهارگوشی، برای مِثال چارگوشی و چارگوشۀ باغ / گر به دست آیدت فرومگذار (شهید بلخی - شاعران بی دیوان - ۳۰)
چارگوشی
فرهنگ فارسی عمید

چهارگوش

چهارگوش
ویژگی هر چیزی که دارای چهار زاویه یا چهار گوشه باشد، چهارضلعی، در ریاضیات مربع
چهارگوش
فرهنگ فارسی عمید

چهارگوش

چهارگوش
مربع شکل. که به شکل مربع باشد. که همچون مربع دارای چهار گوشه و چهار طرف باشد. رجوع به چارگوش شود
لغت نامه دهخدا

چارگوشی

چارگوشی
هر چه چهار گوشه داشته باشد، مربع، صراحی، (برهان)، کنایه است از صراحی چهارپهلو، (آنندراج)، صراحی را گویند که چهارگوشه داشته باشد، (جهانگیری) :
چارگوشی و چارگوشۀ باغ
گر بدست آیدت فرومگذار،
شهید (از جهانگیری)،
، سبویی را گویند که چهار دسته داشته باشد، (برهان)
لغت نامه دهخدا

چهار گوشه

چهار گوشه
هر چیزی که دارای چهار زاویه باشد مربع چهار گوش چارگوشه، تخت پادشاهان، تابوت، چهار حد چهار جهت، سربند، سفره کوچک
فرهنگ لغت هوشیار