- چنگلوک
- آنکه دست و پایش معیوب و ضعیف باشد
معنی چنگلوک - جستجوی لغت در جدول جو
- چنگلوک
- ویژگی انسان یا حیوانی که انگشتان دست و پایش کج و معیوب باشد، ویژگی کسی که به واسطۀ ضعف و سستی هنگام حرکت دست به دیوار بگیرد یا به کسی و چیزی تکیه کند،
برای مثال به مردن به آب اندرون چنگلوک / به از رستگاری به نیروی غوک (عنصری - ۳۵۷)
- چنگلوک ((چَ))
- انسان یا حیوانی که انگشتان دست و پایش معیوب و ضعیف باشد، چنگوک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ضعیف و سست: (دست و پاش چنگولک شده)
آنکه دست و پایش معیوب و ضعیف باشد
تحریک، انگشت کوچک انگشت کوچک
انگولک کردن، انگولک کردن مثلاً دستکاری کردن، با چیزی ور رفتن، مزاحم کسی شدن، به کسی آزار رساندن
منقار مرغان، نونک سنان و پیکان و مانند آنها
جل، نوایی از موسیقی
انگشت کوچک
چنگال، پنجۀ درندگان و پرندگان، چنگک، قلاب، در موسیقی چنگ
بنه، درخت پستۀ وحشی یا سقّز که از تنۀ آن سقز، از گل و برگ آن رنگ سرخ رنگرزی و از میوۀ روغنی آن ترشی درست می کنند، بوگلک، بوی گلک، چاتلانقوش
بوتۀ گل، درخت گل
بوتۀ گل، درخت گل
پیراهن قمیص: گل کنگلک بدست حسد چاک میزند برتو چو دید زینت تر لیک زرکشی. (وصاف الحضره. سبک شناسی) مغولی پیراهن
قلاب
پنجه مجموعه انگشتان پرندگان خصوصا پرندگان شکاری، چنگ، نان گرمی که با روغن و شیرینی در یکدیگر مالیده باشند چنگای چنگال خوست، شخص باریک میان، آلتی فلزی از لوازم میز غذا خوری که دارای دسته و سه یا چهار دندانه است. سیاه تلو
قلاب عموما، قلابی که فیل را بدان رانند خصوصا کجک، میله کوتاه فلزی سر کج که چیزی به آن آویزان کنند، آلتی که بر سر نخ یا ریسمان بندند و بدان ماهی گیرند
ریسمانی است که بر گردن اسبان بندند عنان افسار
گنجشک
پنجۀ درندگان و پرندگان
((چَ گَ))
فرهنگ فارسی معین
قلاب (عموماً)، میله کوتاه فلزی سرکج که چیزی به آن اضافه کنند، آلتی که بر سر نخ یا ریسمان بندند و بدان ماهی گیرند، قلابی که فیل را بدان رانند، کجک
میلۀ کوتاه فلزی سرکج برای آویختن یا گرفتن چیزی، قلاب، آکج، کجک، وسیله ای در کشاورزی با دستۀ بلند که در انتهایش میله ای کوتاه و خمیده قرار دارد، قلاب ماهیگیری