معنی چنگلاهی در فرهنگ فارسی عمید

زَغَن، پرنده ای شبیه کلاغ و کمی کوچک تر از آنکه جانوران کوچک را شکار می کند، غَلیواج، کَلیواج، کَلیواژ، موش رُبا، چوژِه رُبا، گوشت رُبا، گُنجِشک سیاه، خاد، خات، جول، پَند، جَنگلاهی، چَنکلاهی، چَنگلانی

معنی چنگلاهی در لغت نامه دهخدا

پرنده ای است که غلیواج گویند و بجای های ’هوز’ های ’حطی’ و نون هر دو بنظر آمده است. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). رجوع به غلیواج شود

معنی چنگلاهی در فرهنگ فارسی معین

غلیواژ، زغن، مرغ گوشت رُبا، غلیواج

معنی چنگلاهی - جستجوی لغت در جدول جو

چنگلاهی

فرهنگ فارسی عمید

چنگلاهی

لغت نامه دهخدا

چنگلاهی

فرهنگ لغت هوشیار

چنگلاهی

فرهنگ فارسی معین

چنگالی

خوراکی که از روغن داغ کرده و آب و شکر یا شیره با نان تریت کرده درست کنند، چنگال خوست، چنگال خست، چنگال خوش، انگشتو، بشتره، بشتزه، بشنزه، بشنژه

فرهنگ فارسی عمید

چنگلانی

زغن، پرنده ای شبیه کلاغ و کمی کوچک تر از آنکه جانوران کوچک را شکار می کند
غلیواج، کلیواج، کلیواژ، موش ربا، چوژه ربا، گوشت ربا، گنجشک سیاه، خاد، خات، جول، پند، جنگلاهی، چنگلاهی، چنکلاهی

فرهنگ فارسی عمید

چنکلاهی

زغن، پرنده ای شبیه کلاغ و کمی کوچک تر از آنکه جانوران کوچک را شکار می کند
غلیواج، کلیواج، کلیواژ، موش ربا، چوژه ربا، گوشت ربا، گنجشک سیاه، خاد، خات، جول، پند، جنگلاهی، چنگلاهی، چنگلانی

فرهنگ فارسی عمید

جنگلاهی

زغن، پرنده ای شبیه کلاغ و کمی کوچک تر از آنکه جانوران کوچک را شکار می کند
غلیواج، کلیواج، کلیواژ، موش ربا، چوژه ربا، گوشت ربا، گنجشک سیاه، خاد، خات، جول، پند، چنگلاهی، چنکلاهی، چنگلانی

فرهنگ فارسی عمید

گنگلاجی

(گُ گَ / گُ)

لکنت در زبان. الکنی. گرفتگی زبان. صفت گنگلاج. حکله. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا