کوزۀ سرتنگ شکم فراخ پرشراب را گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کوزۀ سرتنگ بزرگ شکم که در آن شراب کنند. (رشیدی) (انجمن آرا ذیل چمانه). تنگ شراب. ابریق شراب. صراحی. و رجوع به چمان شود
کوزۀ سرتنگ شکم فراخ پرشراب را گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کوزۀ سرتنگ بزرگ شکم که در آن شراب کنند. (رشیدی) (انجمن آرا ذیل چمانه). تنگ شراب. ابریق شراب. صراحی. و رجوع به چمان شود
کمان کوچک، برای مثال ز چین زلف کمندت کسی نیافت خلاص / از آن کمانچۀ ابرو و تیر چشم نجاح (حافظ - ۱۰۰۸)، در موسیقی ساز زهی آرشه ای با کاسه ای به صورت کرۀ ناقص و متصل به یک دستۀ باریک که در هنگام نواختن معمولاً به صورت عمودی بر روی زمین یا پای نوازندۀ قرار می گیرد
کمان کوچک، برای مِثال ز چین زلف کمندت کسی نیافت خلاص / از آن کمانچۀ ابرو و تیر چشم نجاح (حافظ - ۱۰۰۸)، در موسیقی ساز زهی آرشه ای با کاسه ای به صورت کُرۀ ناقص و متصل به یک دستۀ باریک که در هنگام نواختن معمولاً به صورت عمودی بر روی زمین یا پای نوازندۀ قرار می گیرد
دهی است از دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز که در 9 هزارگزی خاور خداآفرین و 33 هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 51 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز که در 9 هزارگزی خاور خداآفرین و 33 هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 51 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 22هزارگزی باختر سراسکندو20هزارگزی راه شوسۀ میانه به تبریز واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 676 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 22هزارگزی باختر سراسکندو20هزارگزی راه شوسۀ میانه به تبریز واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 676 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
بمعنی خادمی که برای روشن کردن معین است. (انجمن آرا) (آنندراج). کسی که چراغ روشن میکند و چراغها سپرده به اوست. (ناظم الاطباء). کسی که برای روشن کردن و نگاهداری چراغ معین است. (فرهنگ نظام). چاکری که چراغان شاه یا بزرگی یا اداره ای را مواظب است. آنکه در کار مراقبت چراغهای اداره ای یا خانه بزرگی باشد. چراغدار. جراغجی معرب آنست، چنانکه ابن بطوطه نویسد: واحدهم (الفتیان) موکل بها (ای بالبیاسیس) و یسمی عندهم الجراغجی’. (رحلۀ ابن بطوطه چ مصر ص 181). رجوع به چراغدار شود، چراغساز. آنکه در کار ساختن یا تعمیر کردن چراغها مهارت دارد. رجوع به چراغساز شود، چراغپایه، بمعنی بر روی دو پا ایستادن اسب. چراغچی شدن اسب. (مجموعۀ مترادفات). چراغپا. رجوع به چراغپایه شود
بمعنی خادمی که برای روشن کردن معین است. (انجمن آرا) (آنندراج). کسی که چراغ روشن میکند و چراغها سپرده به اوست. (ناظم الاطباء). کسی که برای روشن کردن و نگاهداری چراغ معین است. (فرهنگ نظام). چاکری که چراغان شاه یا بزرگی یا اداره ای را مواظب است. آنکه در کار مراقبت چراغهای اداره ای یا خانه بزرگی باشد. چراغدار. جراغجی معرب آنست، چنانکه ابن بطوطه نویسد: واحدهم (الفتیان) موکل بها (ای بالبیاسیس) و یسمی عندهم الجراغجی’. (رحلۀ ابن بطوطه چ مصر ص 181). رجوع به چراغدار شود، چراغساز. آنکه در کار ساختن یا تعمیر کردن چراغها مهارت دارد. رجوع به چراغساز شود، چراغپایه، بمعنی بر روی دو پا ایستادن اسب. چراغچی شدن اسب. (مجموعۀ مترادفات). چراغپا. رجوع به چراغپایه شود
دهی از دهستان کوهساران بخش مینودشت شهرستان گرگان که در 22 هزارگزی جنوب خاوری مینودشت واقع است. دامنه و معتدل است. و 515 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار. محصولش غلات، لبنیات و ابریشم. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان، بافتن پارچۀ ابریشمی و چادرشب و راهش مالرو است. این آبادی از سه محل بالا، وسط، پایین تشکیل شده. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان کوهساران بخش مینودشت شهرستان گرگان که در 22 هزارگزی جنوب خاوری مینودشت واقع است. دامنه و معتدل است. و 515 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار. محصولش غلات، لبنیات و ابریشم. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان، بافتن پارچۀ ابریشمی و چادرشب و راهش مالرو است. این آبادی از سه محل بالا، وسط، پایین تشکیل شده. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ساقی را گویند. (برهان). ساقی باشد. (جهانگیری). به معنی ساقی که پیاله دهد. (انجمن آرا) (آنندراج). ساقی. (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء). باده پیما. میگسار. گسارنده و دهنده می: یکی سوی می ای چمانی به چم به لب داروی کی، به کف جام جم. ملک الشعراء کاشانی (از انجمن آرا). ، خرامان را گویند. (برهان). با حشمت و شوکت خرامان. (ناظم الاطباء). و رجوع به چمان شود
ساقی را گویند. (برهان). ساقی باشد. (جهانگیری). به معنی ساقی که پیاله دهد. (انجمن آرا) (آنندراج). ساقی. (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء). باده پیما. میگسار. گسارنده و دهنده می: یکی سوی می ای چمانی به چم به لب داروی کی، به کف جام جم. ملک الشعراء کاشانی (از انجمن آرا). ، خرامان را گویند. (برهان). با حشمت و شوکت خرامان. (ناظم الاطباء). و رجوع به چمان شود
در سیر و خرام آوردن. (از برهان) (از آنندراج). خراماندن و بناز و خرام راه بردن: پی باره ای کو چماند به جنگ بمالد بر و روی جنگی پلنگ. فردوسی. چماند به کاخ من اندرسمند سرم برشود به آسمان بلند. فردوسی. دم سخت گرم دارد که به جادویی و افسون بزند گره برآتش بچماند او شما را. مولوی (از انجمن آرا). رجوع به چم و چمان و چمانیدن و چمیدن شود
در سیر و خرام آوردن. (از برهان) (از آنندراج). خراماندن و بناز و خرام راه بردن: پی باره ای کو چماند به جنگ بمالد بر و روی جنگی پلنگ. فردوسی. چماند به کاخ من اندرسمند سرم برشود به آسمان بلند. فردوسی. دم سخت گرم دارد که به جادویی و افسون بزند گره برآتش بچماند او شما را. مولوی (از انجمن آرا). رجوع به چم و چمان و چمانیدن و چمیدن شود
دهی از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد که در 7 هزارگزی جنوب باختری جوی رز و یک هزارگزی شوسه شاه آباد به ایلام واقع شده زمینش دشت و هوایش سردسیر است و 1750 تن سکنه دارد، آبش از سراب ایوان و محصولش غلات و برنج و حبوبات و توتون و لبنیات میباشد، شغل اهالی زراعت و گله داری است و چادرنشین هستند، زمستان گرمسیر را به حدود باخترایوان و سومار میروند، در دو محل نزدیک بهم به علیاو سفلی مشهورند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد که در 7 هزارگزی جنوب باختری جوی رز و یک هزارگزی شوسه شاه آباد به ایلام واقع شده زمینش دشت و هوایش سردسیر است و 1750 تن سکنه دارد، آبش از سراب ایوان و محصولش غلات و برنج و حبوبات و توتون و لبنیات میباشد، شغل اهالی زراعت و گله داری است و چادرنشین هستند، زمستان گرمسیر را به حدود باخترایوان و سومار میروند، در دو محل نزدیک بهم به علیاو سفلی مشهورند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
آنطور آنسان بطوری که: (و این بنده مدت دولت هر قوم چنانچه در تواریخ یافته) (تاریخ گزیده) : (در اجرا حکم سیاست بروی از زبان بریدن و میل کشیدن چنانچه اعتبار تمامت غمازان و مفسدان و مستخر جان گردد) (ترجمه محاسن اصفهان)، از ادات شرط و تعلیق اگر: (چنانچه راستکار باشی رستگار شوی) یا اگر چنانچه. اگر مثلا اگر (اگر چنانچه پسندیده است فمرحبا و اگر بخلاف این فرمانی بود در عهده شکستن نباشم که فرمان سلطان باضطرار لازم بود) (مجموعه مکاتیب غزالی)
آنطور آنسان بطوری که: (و این بنده مدت دولت هر قوم چنانچه در تواریخ یافته) (تاریخ گزیده) : (در اجرا حکم سیاست بروی از زبان بریدن و میل کشیدن چنانچه اعتبار تمامت غمازان و مفسدان و مستخر جان گردد) (ترجمه محاسن اصفهان)، از ادات شرط و تعلیق اگر: (چنانچه راستکار باشی رستگار شوی) یا اگر چنانچه. اگر مثلا اگر (اگر چنانچه پسندیده است فمرحبا و اگر بخلاف این فرمانی بود در عهده شکستن نباشم که فرمان سلطان باضطرار لازم بود) (مجموعه مکاتیب غزالی)