- چمان (دخترانه)
- آنکه یا آنچه با ناز حرکت می کند، خرامان
معنی چمان - جستجوی لغت در جدول جو
- چمان
- چمانیدن، ویژگی کسی که با ناز و خرام راه برود، چمنده، خرامنده،
برای مثال سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند / همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند (حافظ - ۳۹۰)
در حال خرامیدن، خرامان،برای مثال همی خورد و اسپش چمان و چران / پلاشان فکنده به بازو کمان چمن،(فردوسی۲ - ۸۳۶) برای مثال گویی ز باد سرو چمان چون همی چمید / حوران جنتند شده در «چمان» چمان (فرید احول)
- چمان ((چَ))
- خرامان، خرامنده
- چمان ((چَ))
- پیاله شراب، پیمانه باده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
میگسار، باده پیما
ظرفی که در آن شراب خورند
ساقی، دهندۀ می، باده پیما، می گسار، خرامان
ظرفی که در آن شراب می خورند، پیاله، ساغر، جام، برای مثال همچو بلبل لحن و دستان ها زنند / چون لبالب شد چمانه و بلبله (ناصرخسرو - ۲۸۱) ، کدویی که در آن شراب کنند، حیوان، جانور، برای مثال چه لافی که من یک چمانه بخوردم / چه فضل است پس مر تو را بر «چمانه» (ناصرخسرو - ۴۱)
کدویی که در آن شراب کنند، صراحی، پیاله شراب
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
جریانی پیوسته، بی آغاز، و بی انجام که در طی آن حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ میدهد، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فرخ زمان
شک، ظن، حدس، خیال، شبهه، تردید
خاکستر، سرگین، کود دادن با سرگین، پوسیدگی خرما بن، خرگوش رومی نفس زنان دم زننده، خروشنده غرنده بانگ و فریاد کننده از روی غضب، مهیب هولناک
زنهار، پناه
زمان
ابصار
چطور
هلال، قوس، منحنی
داستان، افسانه ترسو و هراسان و گریزان، رمنده
روزگار، وقت، هنگام
هشت هشتگان هشت ثمانیه
مروارید، لولو
چشنده، در حال چشیدن
چگونه ک چه جورک چه نحو ک: (این مدت را چسان گذرانیدی)
در ترکیب معنی (چراننده) آید: گاو چران گوسفند چران
لباس کهنه و مندرس را گویند
مخفف چون آن، چونان و مانند آن، چونان، و چنانچون هم گفته شده کوشیدن، کوشش و جد و جهد
شاش بول ادرار
جامه دان که جای مخصوص نهادن جامه ها در مسافرت است
گرز آهنین شش پره را گویند، عمود آهنین
چکنده، چکاننده. توضیح در ترکیبات نیز بمعنی (چکاننده) آید: قطره چکان خون چکان خوی چکان