جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با چشمان

کشمان

کشمان
زمین های پیرامون ده که در آن ها زراعت کنند، آیش یا گردش زراعتی که هر سال محصول دیگری غیر از محصول سال قبل بکارند
کشمان
فرهنگ فارسی عمید

چشملان

چشملان
چَشمیزَک، دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، تَشَن، حسب السودان، تَشمیزَج، چَشمَک، چَشام، چَشوم، چَشخام، چاکشو، چاکشی، خاکشو، چاکسی
چشملان
فرهنگ فارسی عمید

کشمان

کشمان
زمین زراعت شده: (از حبوبات در همه کشمان نیست چندانکه در کشند بفخ)، (نزاری قهستانی)
کشمان
فرهنگ لغت هوشیار

پشمان

پشمان
ناحیه ای است کوچک مرکب از هفت قریه در جنوب غربی صوفی لو از سنجاق دده آغاج از ولایت ادرنه. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

چامان

چامان
در حال چامیدن، در حال چمیدن و بناز و عشوه خرامیدن، رجوع به جام شود
لغت نامه دهخدا