جدول جو
جدول جو

معنی چماستان - جستجوی لغت در جدول جو

چماستان
(چَ)
دهی از دهستان ناتل رستاق بخش نور شهرستان آمل که در 18 هزارگزی جنوب خاوری سولده و 12 هزارگزی جنوب راه شوسۀ کناره واقع است. دشت و معتدل است و 470 تن سکنه دارد. آبش از وازرود. محصولش برنج لبنیات و کمی غله. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. اهالی این آبادی در تابستان به ییلاق بلده می روند و بعضی مردم بلده در زمستان به این آبادی می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرماستان
تصویر خرماستان
نخلستان، برای مثال تنی چند در خرقۀ راستان / گذشتیم بر طرف خرماستان (سعدی۱ - ۱۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارستان
تصویر مارستان
بیمارستان، جایی که بیماران را پرستاری و معالجه می کنند، مریض خانه، بیمار خانه
شفا خانه، مستشفی، دار الشّفا، بیمارسان، هروانه گه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمکستان
تصویر نمکستان
نمکزار، جایی که از آن نمک استخراج کنند، شوره زار، معدن نمک
فرهنگ فارسی عمید
(قِ / قُ رَ / رِ)
جای آماده برای قمار.
- قمارستان چرخ،کنایه از تأثیر و ادوار و سیر افلاک و کواکب است. (انجمن آرای ناصری) :
قمارستان چرخ نیم خایه
بسی پرمایه را برده ست مایه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چِ رِ)
دهی جزء دهستان سربندپایین بخش سربند شهرستان اراک که در 42 هزارگزی جنوب باختری آستانه و 42 هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 594 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چشمه. محصولش غلات، بنشن، پنبه، انگور و قلمستان. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن قالیچه و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ رِ)
درختستان چنار. (ناظم الاطباء). باغستان چنار. چنارزار. جای کاشتن و روییدن چنار بسیار. مدلبه. (منتهی الارب) : و باید که زمینی مفرد جهت چنارستان معین کنند و شاخ آن درهم نشانند. (از فلاحتنامه). رجوع به چنار و چنارزار شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نخلستان. خرستان. (از ناظم الاطباء). حدیقه. (ربنجنی). جایی که خرمابنان بسیار بوند. (شرفنامۀ منیری) : باحه: خرماستانی داشت. (ترجمه طبری بلعمی).
گزیت رز بارور شش درم
بخرماستان بر همین زد رقم.
فردوسی.
دوهزار سوار سلطان ترکمان درخرماستانهاشان کمین نشاندند. (تاریخ بیهقی).
گر تخم و بار من نبریدی برغم دیو
خرماستان شدستی اکنون دیار من.
ناصرخسرو.
تنی چند در خرقۀ راستان
گذشتیم بر طرف خرماستان.
سعدی (بوستان).
مذارع، خرماستان نزدیک شهر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / رِ)
باغ خرما. (غیاث اللغات) (آنندراج). نخلستان
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان نقاب است که در بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع است و 364 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ یَ)
مثنای ’عمایه’ و آن نام دو کوه باشد: 1- عمایه ءالعلیا که حریش و قشیر و عجلان در آن مشترکند. 2- عمایهالقصیا که طرف مشرق آن متعلق به نهم، و جنوب ازآن باهله، و غرب آن از عجلان است. و گویند که عمایتان کوههائی است به رنگ سرخ وسیاه، و چون غالباً باعث گمراهی مسافران و رهروان میشود بدین نام خوانده شده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی است از دهستان شمین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که در 60 هزارگزی شمال خاوری بندرعباس و2 هزارگزی شمال راه مالرو کشکوه به بندرعباس واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 817 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چاه، محصولش غلات و خرما، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ نِ / سَ مَ سِ)
باغ یاسمن. (ناظم الاطباء) :
سمنستان ترا پربنفشه کرد رواست
بنفشه کشت و گلی خوشتر از بنفشه مخواه.
فرخی.
تا درسمنستان نتوان یافتن سمن
چون باد مهرگان ببزد بر سمنستان.
فرخی.
باد از سمنستان بتک آید بطلایه
تا حرب کند با سپه ابر نفایه.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(شَمْ ما)
کسانی که بر کیش شماس آتش پرست می باشند. (ناظم الاطباء) (از غیاث) (از برهان). قومی که کافر باشند. (غیاث). نام جماعتی که دین شماس عدل ترسا داشته باشند و ایشان را به عربی شماسی به تشدید میم گویند و این لغت عربی است. (آنندراج) (انجمن آرا) ، کشیشانی که موی میانۀ سر خود را میتراشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ مَ سَ)
به صیغۀ تثنیه، نام دو جنت در مقابل فردوس. (آنندراج) (از معجم البلدان) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ عِ)
جایی که در آن شمعهای افروخته بسیار باشد. (ناظم الاطباء). آنجا که شمع فروزان بسیار باشد از عالم (از قبیل) شررستان. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رُمْ ما نَ)
نام دو تل است در بلاد بنی عبس و رمان و رمانتین نیز گویند:
علی الدار بالرمانتین تعوج.
؟ (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نِ / سِ)
مرکب از: بی + مضایقه، بیدریغ. (یادداشت مؤلف). بدون اعتراض. بزودی و فوراً قبول کرده. بدون امتناع. رجوع به بیدریغ شود
لغت نامه دهخدا
(چَ خِ)
دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 48هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 9هزارگزی باختر راه آهن درود به اراک واقع است. جلگه و معتدل است و 316 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان قالی بافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مرکب از چول ترکی بمعنی بیابان و ’ستان’ فارسی پسوند مکان، در ترکی دشت بی آب را گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
یکی از کوههای جنوب چلندر، (مازندران و استرآباد رابینو ص 206)
لغت نامه دهخدا
(چَ سِ)
مرتع. مرج. (مهذب الاسماء). مرعی. چراگاه. جای چریدن
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است جزء دهستان سیارستاق قشلاقی بخش رودسر شهرستان لاهیجان. محلی است جلگه و مرطوب و 107 تن سکنه دارد. آب آن از نهر پل رود و محصول آن برنج و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو داد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ده کوچکی است از دهستان گوده بخش بستک شهرستان لار که در 49 هزارگزی شمال خاوری بستک و دماغۀ خاوری کوه سیاه واقع است و20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چُ قِ)
دهی جزء دهستان پلرودبار بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در دوازده هزارگزی جنوب خاوری رودسر و 6 هزارگزی جنوب راه شوسۀ رودسر به شهسوار واقع است. جلگه و مرطوب است و 191 تن سکنه دارد. آبش از نهر پلرود. محصولش برنج و چای. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ نِ)
مرغزار سبز وخرم. (ناظم الاطباء). چمنزار. رجوع به چمنزار شود
لغت نامه دهخدا
(یِ دَ)
دهی از دهستان سیارستاق. ییلاقی است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 190 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
نمکزار: وز بس دم دی مهی عدو را بر چهره نمکستان گشاید. (خاقانی. عبد. 501)
فرهنگ لغت هوشیار
مرکز سرمایه و سود: بهتر ازین مایستانیت نیست سود کن آخر که زیانیت نیست. (نظامی. گنجینه 140)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارستان
تصویر مارستان
پارسی تازی گشته بیمارستان بیمارستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاستان
تصویر گیاستان
علف زار مرغزار مرتع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرستان
تصویر تمرستان
باغ خرما کویکستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرماستان
تصویر خرماستان
جایی که درخت خرما بسیارباشد نخلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارستان
تصویر مارستان
((رِ))
بیمارستان
فرهنگ فارسی معین
از توابع دهستان ناتل رستاق نور که در محل چماسن تلفظ می شود
فرهنگ گویش مازندرانی