صلیب، دو چوب متقاطع به شکل ┼ که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده می شد، چلیپا، نمادی به شکل ┼ که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویخته اند و نزد آنان مقدس شمرده می شود، چلیپا، کنایه از زلف معشوق، هر نقش یا طرح به شکل ┼
صلیب، دو چوب متقاطع به شکل ┼ که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده می شد، چلیپا، نمادی به شکل ┼ که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویخته اند و نزد آنان مقدس شمرده می شود، چلیپا، کنایه از زلف معشوق، هر نقش یا طرح به شکل ┼
یکی از دهستان های چهارگانه شهرستان اردستان است که در خاور این شهرستان واقع شده و حدود و مشخصات آن به شرح زیر است: حدود: از شمال به دهستان گرمسیر، از جنوب به دهستان برزاوند و بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان، از خاور به دهستان پائین، از باختر به شهرستان کاشان. وضع طبیعی: در مرکز این دهستان دو رشته ارتفاع مجزا بنام کوه ’جقند’ و کوه ’لاسیب’ قرار دارد، که راه اردستان به اصفهان از وسط این دو ارتفاع میگذرد. و دیگر رشته ارتفاع کوه ’شورغستان’ که از جنوب خاور بطرف شمال باختر ادامه دارد (که خطالرأس این رشته ارتفاع حد طبیعی دهستان علیا را با بخش کوهپایه مشخص مینماید). ضمناً راه فرعی اردستان به اصفهان از گردنۀ شورغستان رشته ارتفاع نامبرده عبور میکند. هوای این دهستان نسبتاً معتدل، و آب مزروعی قراء از قنوات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، گردو، بادام، قیسی و کتیرا است. شغل اهالی زراعت و مختصری گله داری، و صنعت محلی آن کرباس بافی است. قرای این دهستان بوسیلۀ راههای ماشین رو و ارابه رو به یکدیگر مربوط میشوند. این دهستان از26 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن 13340 تن است. قرای مهم آن عبارتند از کچوسنگ (مرکزدهستان) ، شیرازان، جنبه، فسخود، آونج. در بهار سال 1328 هجری شمسی بعلت جریان سیل، قسمتی از آبادیهای این دهستان خراب شد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
یکی از دهستان های چهارگانه شهرستان اردستان است که در خاور این شهرستان واقع شده و حدود و مشخصات آن به شرح زیر است: حدود: از شمال به دهستان گرمسیر، از جنوب به دهستان برزاوند و بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان، از خاور به دهستان پائین، از باختر به شهرستان کاشان. وضع طبیعی: در مرکز این دهستان دو رشته ارتفاع مجزا بنام کوه ’جقند’ و کوه ’لاسیب’ قرار دارد، که راه اردستان به اصفهان از وسط این دو ارتفاع میگذرد. و دیگر رشته ارتفاع کوه ’شورغستان’ که از جنوب خاور بطرف شمال باختر ادامه دارد (که خطالرأس این رشته ارتفاع حد طبیعی دهستان علیا را با بخش کوهپایه مشخص مینماید). ضمناً راه فرعی اردستان به اصفهان از گردنۀ شورغستان رشته ارتفاع نامبرده عبور میکند. هوای این دهستان نسبتاً معتدل، و آب مزروعی قراء از قنوات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، گردو، بادام، قیسی و کتیرا است. شغل اهالی زراعت و مختصری گله داری، و صنعت محلی آن کرباس بافی است. قرای این دهستان بوسیلۀ راههای ماشین رو و ارابه رو به یکدیگر مربوط میشوند. این دهستان از26 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن 13340 تن است. قرای مهم آن عبارتند از کچوسنگ (مرکزدهستان) ، شیرازان، جنبه، فسخود، آونج. در بهار سال 1328 هجری شمسی بعلت جریان سیل، قسمتی از آبادیهای این دهستان خراب شد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی از دهستان رحمت آباد، بخش میاندوآب شهرستان مراغه که در 25 هزارگزی شمال باختری راه میاندوآب به مهاباد واقع است. جلگه و معتدل است و 448 تن سکنه دارد. آبش از زرینه رود و سیمین رود. محصولش غلات، چغندر، کشمش و حبوبات. شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان رحمت آباد، بخش میاندوآب شهرستان مراغه که در 25 هزارگزی شمال باختری راه میاندوآب به مهاباد واقع است. جلگه و معتدل است و 448 تن سکنه دارد. آبش از زرینه رود و سیمین رود. محصولش غلات، چغندر، کشمش و حبوبات. شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
صلیب باشد. (فرهنگ اسدی). صلیب نصاری باشد وآن داری است که به اعتقاد ایشان عیسی علیه السلام رابرآن کشیده صلیب کرده اند، و مشابه ترسایان از طلا و نقره سازند و به جهت تیمن و تبرک برگردن آویزند. (از برهان). صلیب را گویند که نصاری دارند. (جهانگیری). چوب چهارگوشه و سه گوشه که بصورت داری است که بعقیدۀنصاری حضرت عیسی را علی نبینا و علیه السلام بر آن کشیده اند. (از رشیدی). چوبی باشد به صورت داری چهارگوشه که به عقیدۀ نصاری حضرت عیسی (ع) را بر آن کشیده اند و صلیب معرب آن است. (انجمن آرا) (آنندراج) (غیاث). خاج و صلیب نصاری که چوبی باشد چهارگوشه و به شکل دار یعنی داری که به اعتقاد عیسویان حضرت مسیح را برآن کشیده اند. (ناظم الاطباء) : و آن چوب را که گفتند عیسی را بر آن بردار کردیم ملک برگرفت و قبله ساخت و آن چلیپاست که ترسایان دارند و چون نماز کنند اندر پیش خویش دارند. و ترسایان ایدون دعوی کنندکه عیسی را برآن چوب بر دار کردند. (ترجمه طبری بلعمی). قیصر... دستی خلعت فرستاد از جامۀ خاص خویش دیبای نسیج منقش به نقش چلیپا. (ترجمه طبری بلعمی). آن زاغ را نگه کن چون می پرد (!) مانند یکی قیرگون چلیپا. عمارۀ مروزی (از فرهنگ اسدی). به هامون سپاه و چلیپا نماند به دژها صلیب و سکوبا نماند. فردوسی. که اوریغ بد نام آن شارسان بدو در چلیپا و بیمارسان. فردوسی. چو بر جامۀ ما چلیپا بود نشست اندر آیین ترسا بود. فردوسی. چو مهر از بر نامه بنهاد گفت که با من مسیح و چلیپاست جفت. فردوسی. بود تا مایۀ ایمان شهادت بود تا قبلۀ ترسا چلیپا. فرخی. بندد کمر وسجده کند زلف سیاهش چون از لب و انگشت کند شکل چلیپا. معزی. گر چلیپا داشتی آواز درد هفت زنار از نهان دربستمی. خاقانی. به دست آرم عصای دست موسی بسازم زان عصا شکل چلیپا. خاقانی. عیسی به مناجات به تسبیح خجل گشت ترسا ز چلیپا و ز زنار برآمد. عطار. رجوع به چلیپاوش و چلیپاخم و چلیپا کردن و صلیب شود، آنچه به شکل دار از طلا و نقره سازند و ترسایان بر گردن آویزند و بر سر او زنارنیز نصب کنند. (ناظم الاطباء) ، سه گوشه ای باشد که براهمه و هنود از طلا و نقره و امثال آن سازند و به رشتۀ زنار کشند. (برهان). سه گوشه شکلی از زر و نقره و مس و چوب و امثال آن که براهمه در زنار اندازند. (از شرفنامۀ منیری). سه گوشه ای که هنود و براهمه از طلا و نقره سازند و به رشتۀ زنار کشند. (ناظم الاطباء) : بی چلیپای خم مویت وزنار خطت راهب آسا همه تن سلسله ور باد پدر. خاقانی. سر زلفت که ز اسلام کناری دارد در میان عادت زنار و چلیپا آورد. سلمان (از شرفنامه). ، هر خط منحنی را نیز گفته اند. (برهان). کج و منحرف نوشته. (از آنندراج). هر خط منحنی. (ناظم الاطباء). نوعی نوشتن. نوشتن مشق با خطهای اریب. نوشتن کلمه ای برکلمه ای مشق خط را: تا گل روی تو از خط چلیپا سبز شد از هجوم رنگ چون آیینه دلها سبز شد. حسین خالص (از آنندراج). و رجوع به چلیپا نوشتن شود، کنایه از زلف معشوق هم هست. (برهان). (آنندراج). مجازاً به معنی کجدار و پرخم. (غیاث). زلف معشوق. (ناظم الاطباء) : همه دانند که مقصود دعا آمین است اگر افتاد ز خط زلف چلیپا در پیش. حسین خالص (از آنندراج). رجوع به چلپیاخم شود
صلیب باشد. (فرهنگ اسدی). صلیب نصاری باشد وآن داری است که به اعتقاد ایشان عیسی علیه السلام رابرآن کشیده صلیب کرده اند، و مشابه ترسایان از طلا و نقره سازند و به جهت تیمن و تبرک برگردن آویزند. (از برهان). صلیب را گویند که نصاری دارند. (جهانگیری). چوب چهارگوشه و سه گوشه که بصورت داری است که بعقیدۀنصاری حضرت عیسی را علی نبینا و علیه السلام بر آن کشیده اند. (از رشیدی). چوبی باشد به صورت داری چهارگوشه که به عقیدۀ نصاری حضرت عیسی (ع) را بر آن کشیده اند و صلیب معرب آن است. (انجمن آرا) (آنندراج) (غیاث). خاج و صلیب نصاری که چوبی باشد چهارگوشه و به شکل دار یعنی داری که به اعتقاد عیسویان حضرت مسیح را برآن کشیده اند. (ناظم الاطباء) : و آن چوب را که گفتند عیسی را بر آن بردار کردیم ملک برگرفت و قبله ساخت و آن چلیپاست که ترسایان دارند و چون نماز کنند اندر پیش خویش دارند. و ترسایان ایدون دعوی کنندکه عیسی را برآن چوب بر دار کردند. (ترجمه طبری بلعمی). قیصر... دستی خلعت فرستاد از جامۀ خاص خویش دیبای نسیج منقش به نقش چلیپا. (ترجمه طبری بلعمی). آن زاغ را نگه کن چون می پرد (!) مانند یکی قیرگون چلیپا. عمارۀ مروزی (از فرهنگ اسدی). به هامون سپاه و چلیپا نماند به دژها صلیب و سکوبا نماند. فردوسی. که اوریغ بد نام آن شارسان بدو در چلیپا و بیمارسان. فردوسی. چو بر جامۀ ما چلیپا بود نشست اندر آیین ترسا بود. فردوسی. چو مهر از بر نامه بنهاد گفت که با من مسیح و چلیپاست جفت. فردوسی. بود تا مایۀ ایمان شهادت بود تا قبلۀ ترسا چلیپا. فرخی. بندد کمر وسجده کند زلف سیاهش چون از لب و انگشت کند شکل چلیپا. معزی. گر چلیپا داشتی آواز درد هفت زنار از نهان دربستمی. خاقانی. به دست آرم عصای دست موسی بسازم زان عصا شکل چلیپا. خاقانی. عیسی به مناجات به تسبیح خجل گشت ترسا ز چلیپا و ز زنار برآمد. عطار. رجوع به چلیپاوش و چلیپاخم و چلیپا کردن و صلیب شود، آنچه به شکل دار از طلا و نقره سازند و ترسایان بر گردن آویزند و بر سر او زنارنیز نصب کنند. (ناظم الاطباء) ، سه گوشه ای باشد که براهمه و هنود از طلا و نقره و امثال آن سازند و به رشتۀ زنار کشند. (برهان). سه گوشه شکلی از زر و نقره و مس و چوب و امثال آن که براهمه در زنار اندازند. (از شرفنامۀ منیری). سه گوشه ای که هنود و براهمه از طلا و نقره سازند و به رشتۀ زنار کشند. (ناظم الاطباء) : بی چلیپای خم مویت وزنار خطت راهب آسا همه تن سلسله ور باد پدر. خاقانی. سر زلفت که ز اسلام کناری دارد در میان ْ عادت زنار و چلیپا آورد. سلمان (از شرفنامه). ، هر خط منحنی را نیز گفته اند. (برهان). کج و منحرف نوشته. (از آنندراج). هر خط منحنی. (ناظم الاطباء). نوعی نوشتن. نوشتن مشق با خطهای اریب. نوشتن کلمه ای برکلمه ای مشق خط را: تا گل روی تو از خط چلیپا سبز شد از هجوم رنگ چون آیینه دلها سبز شد. حسین خالص (از آنندراج). و رجوع به چلیپا نوشتن شود، کنایه از زلف معشوق هم هست. (برهان). (آنندراج). مجازاً به معنی کجدار و پُرخم. (غیاث). زلف معشوق. (ناظم الاطباء) : همه دانند که مقصود دعا آمین است اگر افتاد ز خط زلف چلیپا در پیش. حسین خالص (از آنندراج). رجوع به چلپیاخم شود
الیاء. ایلیاء. نام قدس (بیت المقدس) در زمان حکومت صلیبیان. در برخی از تواریخ عرب نیز این نام آمده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). رجوع به قدس و بیت المقدس و ایلیاء شود
الیاء. ایلیاء. نام قدس (بیت المقدس) در زمان حکومت صلیبیان. در برخی از تواریخ عرب نیز این نام آمده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). رجوع به قدس و بیت المقدس و ایلیاء شود
چیزی که تنباکو در آن گذاشته آتش بر آن نهند. (آنندراج). مرادف چلم. (از آنندراج). مأخوذ از هندی چلم و سرغلیان. (ناظم الاطباء). در لهجۀ بلوچی قلیان: ما چو طغرا بهواداری مینامئلیم دستیار نی بدبوی چلیم اینجا کیست ؟. باقر کاشی (از آنندراج). رجوع به چلم شود
چیزی که تنباکو در آن گذاشته آتش بر آن نهند. (آنندراج). مرادف چلم. (از آنندراج). مأخوذ از هندی چلم و سرغلیان. (ناظم الاطباء). در لهجۀ بلوچی قلیان: ما چو طغرا بهواداری مینامئلیم دستیار نی بدبوی چلیم اینجا کیست ؟. باقر کاشی (از آنندراج). رجوع به چلم شود
در ترکی، به معنی فولاد. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، ظرفی چوبین که دو قاعده آن بشکل دو دایرۀ مسطح است. که بوسیلۀ تخته هایی به یکدیگر متصل شده و درآن شراب، سرکه و غیره ریزند. (حاشیۀ برهان قاطع چ دکتر معین). بشکه. خمرۀ چوبین. و رجوع به بشکه شود، ظرفی آهنی یا حلبی، مخصوص نگاه داشتن نفت و روغن و امثال آن. در تداول عامه انواع ظرفهای کوچک یا بزرگی که حلبی سازان از حلب یا آهن سفید برای نگاهداری نفت یا روغن و امثال آن سازند. پیت. بشکۀ حلبی. چلیک نفت. جانفتی. چلیک روغن. چلک. (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). پیت حلبی. و رجوع به پیت و بشکه شود
در ترکی، به معنی فولاد. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، ظرفی چوبین که دو قاعده آن بشکل دو دایرۀ مسطح است. که بوسیلۀ تخته هایی به یکدیگر متصل شده و درآن شراب، سرکه و غیره ریزند. (حاشیۀ برهان قاطع چ دکتر معین). بشکه. خمرۀ چوبین. و رجوع به بشکه شود، ظرفی آهنی یا حلبی، مخصوص نگاه داشتن نفت و روغن و امثال آن. در تداول عامه انواع ظرفهای کوچک یا بزرگی که حلبی سازان از حلب یا آهن سفید برای نگاهداری نفت یا روغن و امثال آن سازند. پیت. بشکۀ حلبی. چلیک نفت. جانفتی. چلیک روغن. چَلَک. (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). پیت حلبی. و رجوع به پیت و بشکه شود
مؤنث أعلی ̍. بلندتر. (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، هر جای بلند. (از اقرب الموارد) (متن اللغه). ج، علا. (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به أعلی ̍ شود. - الید العلیا خیر من الید السفلی، منظور از علیا در اینجا بخش نده و انفاق کننده و یا عفیف است. و مقصود از سفلی سؤال کننده و درخواست کننده است. (از لسان العرب) (ذیل اقرب الموارد). - صفه اﷲ العلیا، منظور شهادت ’لا اله الاّ اﷲ’ است. (از لسان العرب) (ذیل اقرب االموارد). - علیا مضر، قسمت بالای مضر، که گویند قریش و قیس است. و غیر از آنها را سفلی مضر گویند. (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه)
مؤنث أعلی ̍. بلندتر. (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، هر جای بلند. (از اقرب الموارد) (متن اللغه). ج، عُلا. (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به أعلی ̍ شود. - الید العلیا خیر من الید السفلی، منظور از علیا در اینجا بخش نده و انفاق کننده و یا عفیف است. و مقصود از سفلی سؤال کننده و درخواست کننده است. (از لسان العرب) (ذیل اقرب الموارد). - صفه اﷲ العلیا، منظور شهادت ’لا اله الاّ اﷲ’ است. (از لسان العرب) (ذیل اقرب االموارد). - علیا مضر، قسمت بالای مضر، که گویند قریش و قیس است. و غیر از آنها را سفلی مضر گویند. (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه)
از قلی تازی: بلخج زاگ سیاه ریلو شغار شخار اشخار. یا جوهر قلیا. سود سوز آور را گویند که در تداول به نام سود محرق نیز مشهور است و امروزه فقط به نام سود اطلاق می شود
از قلی تازی: بلخج زاگ سیاه ریلو شغار شخار اشخار. یا جوهر قلیا. سود سوز آور را گویند که در تداول به نام سود محرق نیز مشهور است و امروزه فقط به نام سود اطلاق می شود
داری که عبیسی را بر آن مصلوب کردند صلیب، چوب چهار پره که مسیحیان بنشانه دار عیسی علیه السلام بر گردن آویزند یا با خود دارند و یا در کلیساها و نقاط دیگر برپا کنند، خط منحنی کج و منحرف نوشته، زلف معشوق. یا چلپیای فلک. شکل که از تقاطع خط محور خط معدل النهار حاصل گردد
داری که عبیسی را بر آن مصلوب کردند صلیب، چوب چهار پره که مسیحیان بنشانه دار عیسی علیه السلام بر گردن آویزند یا با خود دارند و یا در کلیساها و نقاط دیگر برپا کنند، خط منحنی کج و منحرف نوشته، زلف معشوق. یا چلپیای فلک. شکل که از تقاطع خط محور خط معدل النهار حاصل گردد
سر قلیان، قلیان. گیاهی از رده پیوسته گلبرگان که خود تیره جدا گانه ای را شبیه به تیره زیتونیان تشکیل میدهد و آن در مرداب میروید و دارای گلهای تنها و چهار قسمتی است ابو قرنین شاه بلوط آبی
سر قلیان، قلیان. گیاهی از رده پیوسته گلبرگان که خود تیره جدا گانه ای را شبیه به تیره زیتونیان تشکیل میدهد و آن در مرداب میروید و دارای گلهای تنها و چهار قسمتی است ابو قرنین شاه بلوط آبی