معنی چلوی در لغت نامه دهخدا

دهی از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه که در 6 هزارگزی جنوب کوزران و 4 هزارگزی باختر راه فرعی کوزران به چهار زبر واقع است. دشت و سردسیر است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چاه و نهر دوکتان. محصولش غلات حبوبات دیم، مختصر چغندر قند و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش در تابستان اتومبیل رو است. در زمستان گله داران به گرمسیر حدود ذهاب می روند و زارعین نعورآباد که خرابه است در این ده ساکن میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)

معنی چلوی در لغت نامه دهخدا

چلویی. در تداول عامه، به کسی گویند که چلوپزی یا چلوفروشی پیشه دارد. چلوپز. مدیر چلوپزخانه. آنکه چلوپزی و چلوفروشی کند. و رجوع به چلو و چلوپز و چلویی شود

معنی چلوی در فرهنگ لغت هوشیار

کسی که شغلش چلو پزی و چلو فروشی است

معنی چلوی - جستجوی لغت در جدول جو

چلوی

لغت نامه دهخدا

چلوی

لغت نامه دهخدا

چلوی

فرهنگ لغت هوشیار

علوی

از نسل یا اولاد علی بن ابی طالب (ع)، سیّد، شیعه

فرهنگ فارسی عمید

چلبی

عنوانی احترام آمیز برای علما، ادبا و شاهزادگان ترک آسیای صغیر

فرهنگ فارسی عمید

علوی

مربوط به عالم بالا، بالایی، آسمانی مثلاً کواکب علوی

فرهنگ فارسی عمید

سلوی

بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، ورتیج، وشم، سمان، کراک، سمانه، کرک، بدبده

فرهنگ فارسی عمید

چلویر

(چِ)

دهی از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز که در 43هزارگزی شمال ایذه واقع است کوهستانی و گرمسیر است و 290 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش گندم و جو. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)

لغت نامه دهخدا

ولوی

منسوب به (ولی) : (حضرت ولوی مولوی)

فرهنگ لغت هوشیار

علوی

بالا، بالاتر، سماوی، بلندی منسوب به حضرت علی (ع)

فرهنگ لغت هوشیار

حلوی

شیرینی دوست افروشه خور منسوب به حلواء خورنده حلوا شیرینی دوست

فرهنگ لغت هوشیار

سلوی

لاتینی تازی گشته مریم گلی سروی از گل ها از آن روی که گل آن چون سرو است است در تهران به آن سروی گفته می شود آرامبخش، انگبین، ورتیج بدبده از مرغان اوشوم (گویش گیلکی) بودنه هر چیز که تسلی دهد مایه تسلی، انگبین عسل، مرغی است شبیه به تیهو بلدرچین

فرهنگ لغت هوشیار