جدول جو
جدول جو

معنی چلواری - جستجوی لغت در جدول جو

چلواری(چِلْ)
پارچۀ پنبه ای سفیدآهارداری که از آن پیراهن و زیرجامه و دیگر جامه ها سازند. (از ناظم الاطباء). چلوار. (ناظم الاطباء). در تداول عامه، چلوار را گویند که پارچه ای نخی و سفیدرنگ و لطیف است و از آن برای دوختن پیراهن و جامه های زیرین و ملافه و روبالش و بسیاری لوازم دیگر در خانواده ها زیاد بکار برند. رجوع به چلوار و چلواربافی شود
لغت نامه دهخدا
چلواری
پارچه پنبه یی سفید آهار داری که از آن پیراهن و زیر جامه و دیگر جامه ها سازند چلوار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حلوایی
تصویر حلوایی
حلوا پز، حلوافروش، برای مثال تو خواهی آستین افشان و خواهی روی در هم کش / مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی (سعدی۲ - ۶۰۸)، آغشته به حلوا، علاقه مند به حلوا، برای مثال معده حلوایی بود حلوا کشد / معده صفرایی بود سرکا کشد (مولوی۱ - ۸۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلوار
تصویر چلوار
نوعی پارچۀ نخی نازک سفید و آهاردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متواری
تصویر متواری
فراری، در به در، پنهان شده، پنهان، پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیواری
تصویر دیواری
مناسب یا مخصوص نصب به دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دشواری
تصویر دشواری
سختی، رنج، زحمت، محکمی، دشواری، فقر، تنگ دستی، وجود نمک های قلیایی خاکی در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادواری
تصویر ادواری
امری که نوبت به نوبت و گاه به گاه صورت می گیرد، نوبتی مثلاً جنون ادواری
فرهنگ فارسی عمید
(کَلْ)
دهی از دهستان فلارد است که در بخش لردگان شهرستان شهرکرد واقع است و 224 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نام طایفه ای از ایلات کرد ایران. رجوع به ایل طرهان در همین لغت نامه و جغرافیای غرب ایران ص 77 و 82 شود
لغت نامه دهخدا
(چِلْ)
دهی از دهستان اندیکا بخش قلعه زراس شهرستان اهواز که در 45 هزارگزی خاور قلعه زراس واقع است. جلگه و گرمسیر است و 70 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش گندم، جو و برنج. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چِلْ)
پارچۀ پنبه ای سفید آهارداری که از آن پیراهن و زیرجامه و دیگر جامه ها سازند. چلواری. (ناظم الاطباء) :
آن را که به سر چند گزی چلوار است
بینی که چه پیچ و خمش اندر کار است.
آصف ابراهیمی.
رجوع به چلواربافی و چلواری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رهواری
تصویر رهواری
عمل راهور
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری که در جای مناسب نگاهدارند و علوفه خوب دهند تا فربه شود فربه کرده فربه پروری مسمن اکوله علوفه علیفه: (اسب لاغر میان بکار آید روز میدان نه گاو پرواری) (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوانی
تصویر حلوانی
حلوا فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوایی
تصویر حلوایی
حلوا پز حلوا فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الداری
تصویر الداری
بویه فروش، کشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطواری
تصویر اطواری
لوس ننر شخصی که اطواردر میاورد
فرهنگ لغت هوشیار
چیزیست مانند ابریشم سبز که در آبهای ایستاده بهم رسد طحلب جل وزغ جامه غوک
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل چلنگر ساختن چیزهای خرد آهنی از قبیل قفل کلید چفت و رزه. میخ انبر و مانند آنها، دکان چلنگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاپاری
تصویر چاپاری
منسوب به چاپار، تند سریع: (چاپاری بشیر از حرکت کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیواری
تصویر دیواری
منسوب به دیوار ساعت دیواری ساعتی که بدیوار نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلداری
تصویر دلداری
حالت و چگونگی دلدار، معشوقگی، معشوق بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشواری
تصویر دشواری
سختی صعوبت اشکال دشوار خواری مقابل آسانی سهولت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دژواری
تصویر دژواری
سختی دشواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغاری
تصویر بلغاری
منسوب به بلغار
فرهنگ لغت هوشیار
دورکی زمانیک منسوب به ادوار نوبتی. امری که نوبت به نوبت و دوره بدوره صورت میگیرد. یا جنون ادواری دیوانگیی که گاه بگاه و در دره های معین بروز میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلوار
تصویر چلوار
پارچه سفید پنبه ای آهار داری که از آن پیراهن و زیر جامه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلاوری
تصویر دلاوری
دلیری شجاعت، جنگجویی
فرهنگ لغت هوشیار
((چِ))
پارچه پنبه ای سفید آهاردار که از آن برای پیراهن و زیرجامه و ملافه استفاده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دشواری
تصویر دشواری
مشکل، معضل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلاوری
تصویر دلاوری
شجاعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلداری
تصویر دلداری
تسلی، تسلیت
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی پارچه
فرهنگ گویش مازندرانی
پرواری
فرهنگ گویش مازندرانی