جدول جو
جدول جو

معنی چقلوندی - جستجوی لغت در جدول جو

چقلوندی(چَ قَ وَ)
نام یکی از بخش های شهرستان خرم آباد که در شمال خاوری شهرستان واقع و حدود آن به شرح زیر است: از باختر به کوه ریمله بخش حومه، از خاور به بخش سیلاخور شهرستان بروجرد، از شمال به کوه گرین بخش سیلاخور و از جنوب به کوه بلومان و بخش زاغه. موقعیت طبیعی این بخش کوهستانی و سردسیر است. آبش از رود خانه هرو و نهرها و چشمه ها میباشد. محصولش غلات، حبوبات، صیفی و لبنیات و راههای بخش در مواقع خشکی اتومبیل رواند. مرکز بخش در 42 هزارگزی شمال خاوری شهر خرم آباد و کنار راه شوسۀ واقع است و این بخش از 4 دهستان که شامل 109 آبادی است بشرح زیر تشکیل شده است:
دهستان بابلی با 29 آبادی و 4926 تن سکنه.
دهستان مال اسد با 30 آبادی و 5060 تن سکنه.
دهستان ورکو با 12 آبادی و 1428 تن سکنه.
دهستان آب سرده با 38 آبادی و 6090 تن سکنه.
ساکنین این بخش از تیره های مختلف بیرالوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ غَ وَ)
نام محلی کنار راه خرم آباد به بروجرد، میان ’تجره’ و ’آب سرد’ در 45 هزارگزی خرم آباد
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
خردمندی. (از آنندراج). و رجوع به عقلمند شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ وَ)
تیره ای از طایفۀ کلهر. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 61)
لغت نامه دهخدا
(چِلْ وَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش آستارای شهرستان اردبیل که در 15 هزارگزی جنوب آستارا، بر سر راه شوسۀ آستارا به انزلی واقع است. محلی است جنگلی و مرطوب با هوای گرمسیری که 1481 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و قنات. محصولش برنج، صیفی کاری و غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و تهیۀ زغال از چوبهای جنگل و راهش شوسه است. این آبادی محل سکونت ایل چلوند می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
روغنی است سفید چون پیه بدون بو که آن را از حبشه و یمن آرند. گویند بار درختی است یا روغن پرنده یا ماهیی است یا در شکم سنگهای سیاه بهم میرسد در دوم گرم و خشک است و برای سرفه اگر چه مزمن باشد و قرحه ها و درد کمر و خاصره و بادهای غلیظ و ضعف اعصاب و باء مفید و مجرب است. (از تذکرۀ ضریر انطاکی جزو یکم ص 261)
لغت نامه دهخدا
(لَ وَ)
عمل لوند:
از هواداری ما و تو چو مستغنی است یار
ای رقیب این چاپلوسی و لوندی تا به کی.
کمال خجندی
لغت نامه دهخدا
(چَ قَ وَ)
ده مرکزی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد که درکنار راه شوسۀ چقلوندی به بروجرد واقع است. جلگه وسردسیر است و 450 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه هرو، محصولش غلات، لبنیات و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن سیاه چادر، جاجیم و قالی و راهش اتومبیل رو است. مزارع کله جوب، قنات کیوارکوه، زغ زار زیرده و تپه مهدی جزء این ده میباشند و این بخش دارای دبستان، پاسگاه ژاندارمری، صندوق پست میباشد و مرکز ادارۀ بخشداری در خاور آبادی واقع است. ساکنین از طایفۀ سیاامیر چقلوند بوده در ساختمان و چادر سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَبْ با دِ چَ گَ)
دهی است از دهستان آبسرده بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. واقع در 21هزارگزی شمال باختری چقلوندی و 18هزارگزی باختر اتومبیل رو چقلوندی به بروجرد. ناحیه ای است دامنه ای و سردسیر مالاریایی با 90 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولات آن غلات، لبنیات و پشم و اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. از صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاوندی
تصویر قاوندی
پارسی تازی گشته گاوندی پیه بسته گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیوندی
تصویر قیوندی
منسوب به قیوند. یا تخم قیوندی. قیوند قاوند
فرهنگ لغت هوشیار
عمل لوند: می از جام کسان در کام کردن لوندی را حریفی نام کردن، (امیر خسرو لغ) از هوا داری ما و تو چو مستغنی است یار ای رقیب این چاپلوسی ولوندی تا بکی، (کمال خجندی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
دلال، طنازی، عشوه، عشوه گری، غمزه، غنج، کرشمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چشم بندی، شعبده بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
زرنگی، خرد
دیکشنری اردو به فارسی