جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عقلمندی

عقلمندی

عقلمندی
خردمندی. (از آنندراج). و رجوع به عقلمند شود
لغت نامه دهخدا

عقلمند

عقلمند
در تداول خانگی، صاحب عقل. (یادداشت مرحوم دهخدا). خردمند و هوشمند و دانا و عاقل. (ناظم الاطباء) : بچه وقتی عقلمند شد باید او را به مکتب فرستاد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

چقلوندی

چقلوندی
نام یکی از بخش های شهرستان خرم آباد که در شمال خاوری شهرستان واقع و حدود آن به شرح زیر است: از باختر به کوه ریمله بخش حومه، از خاور به بخش سیلاخور شهرستان بروجرد، از شمال به کوه گرین بخش سیلاخور و از جنوب به کوه بلومان و بخش زاغه. موقعیت طبیعی این بخش کوهستانی و سردسیر است. آبش از رود خانه هرو و نهرها و چشمه ها میباشد. محصولش غلات، حبوبات، صیفی و لبنیات و راههای بخش در مواقع خشکی اتومبیل رواند. مرکز بخش در 42 هزارگزی شمال خاوری شهر خرم آباد و کنار راه شوسۀ واقع است و این بخش از 4 دهستان که شامل 109 آبادی است بشرح زیر تشکیل شده است:
دهستان بابلی با 29 آبادی و 4926 تن سکنه.
دهستان مال اسد با 30 آبادی و 5060 تن سکنه.
دهستان ورکو با 12 آبادی و 1428 تن سکنه.
دهستان آب سرده با 38 آبادی و 6090 تن سکنه.
ساکنین این بخش از تیره های مختلف بیرالوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

عیالمندی

عیالمندی
عیالمند بودن. صاحب اهل و عیال بودن. عیالواری. عیالباری. عائله داری
لغت نامه دهخدا

عزتمندی

عزتمندی
حالت و کیفیت عزتمند. (فرهنگ فارسی معین). ارجمندی. بزرگواری. رجوع به عزتمند شود
لغت نامه دهخدا