خم، خمیده، خم شده، کج، برای مثال بدین ماند این قامت چفته ام / که گویی به گل در فرورفته ام (سعدی۱ - ۱۸۳ حاشیه)، طاق و سقف خمیده، دروغ، بهتان، گمان بد، برای مثال من بر سخا و تربیتت کیسه دوخته / حساد می نهند به تضریب چفته ام (کمال الدین اسماعیل - لغتنامه - چفته)
خم، خمیده، خم شده، کج، برای مِثال بدین مانَد این قامت چفته ام / که گویی به گل در فرورفته ام (سعدی۱ - ۱۸۳ حاشیه)، طاق و سقف خمیده، دروغ، بهتان، گمان بد، برای مِثال من بر سخا و تربیتت کیسه دوخته / حساد می نهند به تضریب چفته ام (کمال الدین اسماعیل - لغتنامه - چفته)
مقابل آمدن، دور شدن از شخص یا جای مورد اشاره، ارسال شدن سزاوار بودن رسیدن به شخص یا جای مورد اشاره مثلاً به رفت منزل پیمودن، طی کردن، روان شدن، روان بودن مثلاً خون رفتن آغاز کردن مطلب مثلاً برویم سر اصل مطلب واقع شدن، صورت پذیرفتن، اتفاق افتادن کنایه از از دنیا رفتن، درگذشتن، فوت کردن، کنایه از قطع شدن مثلاً اگر سرش«برود» نمازش نمی رود کنایه از از جریان افتادن، قطع شدن جریان مثلاً برق رفت در آستانۀ انجام گرفتن کاری مثلاً توپ می رفت که گل بشود، کنایه از خوردن یا نوشیدن چیزی مثلاً یک شیشه نوشابه را یک نفس می رفت انجام دادن حرکت ورزشی مثلاً روپایی رفتن، بارفیکس رفتن، درازنشست رفتن، شنا رفتن، گذشتن، برای مثال دریغا که فصل جوانی برفت / به لهو و لعب زندگانی برفت (سعدی۱ - ۱۸۴)، ساییده شدن کنایه از از دست دادن مثلاً وقتی ورشکست شدم همۀ پول هایم رفت، داخل شدن مثلاً سوزن رفت توی دستم بیان شدن، گفته شدن مثلاً ذکر خیر شما می رفت شبیه بودن مثلاً حلال زاده به دایی اش می رود!، قربان رفتن مثلاً قدرت خدا را بروم به اتمام رسیدن، برای مثال برق یمانی بجست بادبهاری بخاست / طاقت مجنون برفت خیمۀ لیلی کجاست (سعدی۲ - ۳۳۱)، رفتار کردن، عمل کردن مثلاً به روش خود می رفت
مقابلِ آمدن، دور شدن از شخص یا جای مورد اشاره، ارسال شدن سزاوار بودن رسیدن به شخص یا جای مورد اشاره مثلاً به رفت منزل پیمودن، طی کردن، روان شدن، روان بودن مثلاً خون رفتن آغاز کردن مطلب مثلاً برویم سر اصل مطلب واقع شدن، صورت پذیرفتن، اتفاق افتادن کنایه از از دنیا رفتن، درگذشتن، فوت کردن، کنایه از قطع شدن مثلاً اگر سرش«برود» نمازش نمی رود کنایه از از جریان افتادن، قطع شدن جریان مثلاً برق رفت در آستانۀ انجام گرفتن کاری مثلاً توپ می رفت که گُل بشود، کنایه از خوردن یا نوشیدن چیزی مثلاً یک شیشه نوشابه را یک نفس می رفت انجام دادن حرکت ورزشی مثلاً روپایی رفتن، بارفیکس رفتن، درازنشست رفتن، شنا رفتن، گذشتن، برای مِثال دریغا که فصل جوانی برفت / به لهو و لَعِب زندگانی برفت (سعدی۱ - ۱۸۴)، ساییده شدن کنایه از از دست دادن مثلاً وقتی ورشکست شدم همۀ پول هایم رفت، داخل شدن مثلاً سوزن رفت توی دستم بیان شدن، گفته شدن مثلاً ذکر خیر شما می رفت شبیه بودن مثلاً حلال زاده به دایی اش می رود!، قربان رفتن مثلاً قدرت خدا را بروم به اتمام رسیدن، برای مِثال برق یمانی بجست بادبهاری بخاست / طاقت مجنون برفت خیمۀ لیلی کجاست (سعدی۲ - ۳۳۱)، رفتار کردن، عمل کردن مثلاً به روش خود می رفت
گرفتار در گیر چغل زرد گوش سر داده به هوش تیز هوشان سر کرده به گوش زرد گوشان (خاقانی تحفه العراقین) در فتنه افکنده. در فتنه اندازنده فتنه انگیز، جمع مفتنین
گرفتار در گیر چغل زرد گوش سر داده به هوش تیز هوشان سر کرده به گوش زرد گوشان (خاقانی تحفه العراقین) در فتنه افکنده. در فتنه اندازنده فتنه انگیز، جمع مفتنین
(کفت کفد خواهد کفت بکف کفنده کفته) از هم باز کردن شکافتن ترکانیدن، از هم باز شدن شکافته شدن: (جوهر آتشی است بعد از هفت که از او دل بخست و زهره بکفت)، (سنائی)
(کفت کفد خواهد کفت بکف کفنده کفته) از هم باز کردن شکافتن ترکانیدن، از هم باز شدن شکافته شدن: (جوهر آتشی است بعد از هفت که از او دل بخست و زهره بکفت)، (سنائی)
روان شدن، حرکت کردن، کوچ کردن، رحلت کردن، گذشتن، سپری شدن، مردن، تأثیر کردن، شدن، گذشتن، صورت پذیرفتن، انجام گرفتن، شبیه بودن، بی حال شدن، انجام دادن، قطع
روان شدن، حرکت کردن، کوچ کردن، رحلت کردن، گذشتن، سپری شدن، مردن، تأثیر کردن، شدن، گذشتن، صورت پذیرفتن، انجام گرفتن، شبیه بودن، بی حال شدن، انجام دادن، قطع