معنی کفتن کفتن کَفتَن شکافتن، ترکاندن، ترکیدن، شکافته شدن، برای مثال چو زد تیغ بر فرق آن نامدار / سرش کفت از آن زخم همچون انار (دقیقی - ۱۱۳) شکافتن، ترکاندن، ترکیدن، شکافته شدن، برای مِثال چو زد تیغ بر فرق آن نامدار / سرش کفت از آن زخم همچون انار (دقیقی - ۱۱۳) تصویر کفتن فرهنگ فارسی عمید