جدول جو
جدول جو

معنی چغنت - جستجوی لغت در جدول جو

چغنت
(چَ نُ)
بمعنی چغیت است که پشم و پنبه باشد که در میان نهالی و لحاف و قبا و مانند آن کنند و بعربی ’حشو’ گویند. (برهان) (آنندراج). حشو و چغبت. (ناظم الاطباء). چغنست. چغنوت. و رجوع به چغبت و چغنست و چغنوت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چغند
تصویر چغند
گنده، ستبر، گره بزرگ، سفت و سخت و گلوله مانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغنه
تصویر چغنه
چغانه، از آلات موسیقی شبیه قاشق که چند زنگوله به آن آویخته و با دست تکان می دادند، چغان
فرهنگ فارسی عمید
(چُ نَ / نِ)
گنجشک را گویند و به عربی عصفور خوانند. (برهان). گنجشگ باشد. (جهانگیری). گنجشک و عصفور. (ناظم الاطباء). چغک و چغو و چغوک:
شوم چون بوم و گرسنه چون زاغ
خرد چون چغنه سست چون کوتر.
پوربها (از جهانگیری).
رجوع به چغک و چغو و چغوک شود، ابابیل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ نَ / نِ / چَ غَ نَ / نِ)
نام سازی است که نوازند. (برهان). نام سازی است. (جهانگیری) ، مخفف چغانه است و آن چوبی باشد میان شکافته که چند جلاجل بر آن تعبیه کرده اند. (برهان). مخفف چغانه است. (انجمن آرا) (آنندراج). سازی که چغانه نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
بیا مطرب آن چغنه کز یک فغان
کشد زاهدان را به دیر مغان.
خسرو (از انجمن آرا).
، نوائی از موسیقی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(چَ نَ)
چغبت و چغنت و حشو. (ناظم الاطباء). پشم و پنبه ای که در میان لحاف و نهالی و قبا و مانند آن کنند. که درون نهالی و بالش و لحاف و ابره و آستر قبا و جز آن گذارند. و رجوع به چغت و چغنت و چغنوت شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چُ غَ)
موی را گویند که در پس سر گره کرده باشند. (برهان) (آنندراج). موی را گویند که بر قفا گره کرده باشند. (آنندراج). موی که در پس سر گره کرده باشند. (ناظم الاطباء). موی سر که بر قفا گره زده باشند.
لغت نامه دهخدا
سازیست که نوازند چغانه، چوبی است میان شکافته که جلاجلی چند برآن تعبیه کنند و بدان اصول نگاه دارند، نوایی است از موسیقی. گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغبت
تصویر چغبت
پنبه و پشم و امثال آنرا گویند
فرهنگ لغت هوشیار
آدم کوتاه قد
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی باتلاقی که با آن حصیر بافندنی مرداب
فرهنگ گویش مازندرانی