- چغل
- چین و شکنج را گویند
معنی چغل - جستجوی لغت در جدول جو
- چغل
- سخن چین، نمام، خبرکش، ویژگی کسی که هرگاه خبط و خطایی از کسی ببیند به شخص بالاتر گزارش بدهد یا شکایت کند
- چغل
- پوست پینه بسته، شغر، چغر
چین و شکن، چین و چروک در پوست بدن، آژنگ
- چغل ((چُ غُ))
- سخن چین
- چغل ((چِ غِ))
- چل، گل و لای
- چغل ((چَ غَ))
- هر چیز سخت و سفت، چیزی که زیر دندان جویده نگردد
- چغل ((چُ غَ))
- جامه ای مرکب از حلقه های آهنین که در روز جنگ پوشند، جوش
- چغل
- جوشن، زره، جامۀ جنگ،
برای مثال نه همچون دیگران ز آهن چغل پوش / سلاح عصمت یزدانش بر دوش (امیرخسرو - لغتنامه - چغل)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چوغولی پارسی است سخن چینی عمل چغل. سعایت تضریب سخن چینی نمامی، غیبت، شکایت از عمل کسی
سخن چینی، نمامی، شکایت
چغلی کردن: گزارش دادن خبط و خطای کسی به شخص بالاتر از او یا شکایت کردن از عمل او
چغلی کردن: گزارش دادن خبط و خطای کسی به شخص بالاتر از او یا شکایت کردن از عمل او
سخن چینی کردن، غیبت
خطا و گناه کسی را باز گو کردن (نزد حاکم داروغه و دیگران)، شکایت از عمل کسی کردن
گزارش دادن خطاهای کسی بمافوق
سخن چینی نمامی
سخن چین نمام
گزارش دادن خبط و خطای کسی به شخص بالاتر از او یا شکایت کردن از عمل او
Gossiper
زیر مفصل شانه و بازوی انسان وحیوان
لانه مرغ خانگی
حیله و نادرستی
سرپناه، لانه مرغی
پیشه، کار
سلمه از گیاهان سرمک آکندگی خوشه پردانگی
پارسی تازی گشته دغل نبهرگی، ترفند کاری
چاله، گودی، گودال
چهار بارده سی بعلاوه ده
صحرای خالی از آدمی
گنجشک
گنجشک
بوته گیاهی است به درمنه لیکن مانند جاروب سفید است
التفات نمودن و پرسیدن احوال کسی، التفات نمودن
جغد
شغال
گل و لای لجن
واحد وزن در کردستان معادل 30 من کردستانی