جدول جو
جدول جو

معنی چغتیئن - جستجوی لغت در جدول جو

چغتیئن
نشستن به روی زانو در حالی که شکم به ران ها بچسبد و سر به جلو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چفتیدن
تصویر چفتیدن
چفتن، چفته شدن، خمیدن، خم شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغزیدن
تصویر چغزیدن
ناله کردن، زاری کردن، آه و ناله کردن، واهمه کردن، ترسیدن، برای مثال در فنا جلوه شود فایدۀ هستی ها / پس نباید ز بلا گریه و درچغزیدن (مولوی - ۶۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
(گُ بِ کَ دَ)
بمعنی ناله و زاری کردن باشد. (برهان). بمعنی ناله و زاری. (انجمن آرا) (آنندراج). زاری و ناله کردن. (ناظم الاطباء). آه و ناله کردن. گریه و ندبه کردن. در چغزیدن هم آمده:
در فنا جلوه شود فایدۀ هستیها
پس نباید ز بلا گریه و در چغزیدن.
مولوی (از انجمن آرا).
، بمعنی ترسیدن و واهمه نمودن هم آمده است. (برهان). ترسیدن و واهمه نمودن. (ناظم الاطباء). چغزیدن. بیم کردن. و رجوع به چغریدن و چغزیده شود، شکایت نمودن. (ناظم الاطباء) ، التفات کردن. (ناظم الاطباء). و رجوع به چغریدن شود، فریاد کردن غوک. (ناظم الاطباء). بانگ کردن غوک. رجوع به چغز شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
جزء برآمدۀ زین، هم از جلو و هم از عقب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
چرت زدن. پینکی رفتن. مقابل واچرتیدن، که از حال چرت بیرون آمدن باشد
لغت نامه دهخدا
(گُ شُ دَ)
خمیدن. خم شدن قامت یا پشت. چفته شدن:
چو شد سال آن پادشا بر دو هفت
بنالید و آن سرو نازان بچفت.
فردوسی.
رجوع به چفته و چفته شدن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ لَ / لِ گُ تَ)
بمعنی التفات کردن باشد. (برهان). التفات کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بمعنی ترسیدن و واهمه نمودن هم آمده است. (برهان). ترسیدن. (آنندراج) (فرهنگ نظام) (شرفنامۀ منیری). ترسیدن و واهمه نمودن. (ناظم الاطباء). چغزیدن. بیمناک شدن. و رجوع به چغر و چغرنده و چغریده وچغزیدن شود، برگشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ تَ)
به معنی سعی کردن و کوشش نمودن باشد. (برهان) (آنندراج). کوشیدن و سعی کردن. (ناظم الاطباء) ، دم زدن. (برهان) (آنندراج). دم زدن و نفس کشیدن. (ناظم الاطباء) ، چخیدن. ستیزه کردن و بر روی کسی جستن:
خدایا راست گویم فتنه از توست
ولی از ترس نتوانم چغیدن.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(چَ)
جغمین. بفارسی، نام بلده ای است. (تاج العروس). نام قریه ای است از قرای خوارزم.
لغت نامه دهخدا
تصویری از چغزیدن
تصویر چغزیدن
فریاد کردن غوک، ناله کردن زاری کردن، شکایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغریدن
تصویر چغریدن
التفات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چفتیدن
تصویر چفتیدن
چفتن خمیدن خم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغیدن
تصویر چغیدن
سعی کردن و کوشش نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغیدن
تصویر چغیدن
((چَ دَ))
کوشیدن، ستیزه کردن، چخیدن
فرهنگ فارسی معین
عادت نداشتن، چندش آور، راه سخت و دشوار
فرهنگ گویش مازندرانی
تابه، دیگ کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی