بمعنی ناله و زاری کردن باشد. (برهان). بمعنی ناله و زاری. (انجمن آرا) (آنندراج). زاری و ناله کردن. (ناظم الاطباء). آه و ناله کردن. گریه و ندبه کردن. در چغزیدن هم آمده: در فنا جلوه شود فایدۀ هستیها پس نباید ز بلا گریه و در چغزیدن. مولوی (از انجمن آرا). ، بمعنی ترسیدن و واهمه نمودن هم آمده است. (برهان). ترسیدن و واهمه نمودن. (ناظم الاطباء). چغزیدن. بیم کردن. و رجوع به چغریدن و چغزیده شود، شکایت نمودن. (ناظم الاطباء) ، التفات کردن. (ناظم الاطباء). و رجوع به چغریدن شود، فریاد کردن غوک. (ناظم الاطباء). بانگ کردن غوک. رجوع به چغز شود
بمعنی ناله و زاری کردن باشد. (برهان). بمعنی ناله و زاری. (انجمن آرا) (آنندراج). زاری و ناله کردن. (ناظم الاطباء). آه و ناله کردن. گریه و ندبه کردن. در چغزیدن هم آمده: در فنا جلوه شود فایدۀ هستیها پس نباید ز بلا گریه و در چغزیدن. مولوی (از انجمن آرا). ، بمعنی ترسیدن و واهمه نمودن هم آمده است. (برهان). ترسیدن و واهمه نمودن. (ناظم الاطباء). چغزیدن. بیم کردن. و رجوع به چغریدن و چغزیده شود، شکایت نمودن. (ناظم الاطباء) ، التفات کردن. (ناظم الاطباء). و رجوع به چغریدن شود، فریاد کردن غوک. (ناظم الاطباء). بانگ کردن غوک. رجوع به چغز شود
بمعنی التفات کردن باشد. (برهان). التفات کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بمعنی ترسیدن و واهمه نمودن هم آمده است. (برهان). ترسیدن. (آنندراج) (فرهنگ نظام) (شرفنامۀ منیری). ترسیدن و واهمه نمودن. (ناظم الاطباء). چغزیدن. بیمناک شدن. و رجوع به چغر و چغرنده و چغریده وچغزیدن شود، برگشتن. (ناظم الاطباء)
بمعنی التفات کردن باشد. (برهان). التفات کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بمعنی ترسیدن و واهمه نمودن هم آمده است. (برهان). ترسیدن. (آنندراج) (فرهنگ نظام) (شرفنامۀ منیری). ترسیدن و واهمه نمودن. (ناظم الاطباء). چغزیدن. بیمناک شدن. و رجوع به چغر و چغرنده و چغریده وچغزیدن شود، برگشتن. (ناظم الاطباء)
به معنی سعی کردن و کوشش نمودن باشد. (برهان) (آنندراج). کوشیدن و سعی کردن. (ناظم الاطباء) ، دم زدن. (برهان) (آنندراج). دم زدن و نفس کشیدن. (ناظم الاطباء) ، چخیدن. ستیزه کردن و بر روی کسی جستن: خدایا راست گویم فتنه از توست ولی از ترس نتوانم چغیدن. ناصرخسرو
به معنی سعی کردن و کوشش نمودن باشد. (برهان) (آنندراج). کوشیدن و سعی کردن. (ناظم الاطباء) ، دم زدن. (برهان) (آنندراج). دم زدن و نفس کشیدن. (ناظم الاطباء) ، چخیدن. ستیزه کردن و بر روی کسی جستن: خدایا راست گویم فتنه از توست ولی از ترس نتوانم چغیدن. ناصرخسرو