چفتیدن چفتیدن خمیدن. خم شدن قامت یا پشت. چفته شدن: چو شد سال آن پادشا بر دو هفت بنالید و آن سرو نازان بچفت. فردوسی. رجوع به چفته و چفته شدن شود لغت نامه دهخدا
خفتیدن خفتیدن به خواب رفتن، خفتن، خوابیدن، برای مِثال شتربچه با مادر خویش گفت / بس از رفتن آخر زمانی بخفت (سعدی۱ - ۱۴۱) فرهنگ فارسی عمید
افتیدن افتیدن افتادن، فُتادَن، اُفتَدَن، فُتیدَن، فُتِدَن، اوفتادَناز بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدنبی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدنوقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتنسقط شدن جنین فرهنگ فارسی عمید