جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با چفتیدن

چفتیدن

چفتیدن
خمیدن. خم شدن قامت یا پشت. چفته شدن:
چو شد سال آن پادشا بر دو هفت
بنالید و آن سرو نازان بچفت.
فردوسی.
رجوع به چفته و چفته شدن شود
لغت نامه دهخدا

خفتیدن

خفتیدن
به خواب رفتن، خفتن، خوابیدن، برای مِثال شتربچه با مادر خویش گفت / بس از رفتن آخر زمانی بخفت (سعدی۱ - ۱۴۱)
خفتیدن
فرهنگ فارسی عمید

تفتیدن

تفتیدن
گرم شدن، گداختن، گرم شدن از تف آتش یا آفتاب، تفسیدن
تفتیدن
فرهنگ فارسی عمید

افتیدن

افتیدن
افتادن، فُتادَن، اُفتَدَن، فُتیدَن، فُتِدَن، اوفتادَن
از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن
بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن
وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن
سقط شدن جنین
افتیدن
فرهنگ فارسی عمید