جدول جو
جدول جو

معنی چطه - جستجوی لغت در جدول جو

چطه
(چِطْ طِ)
حساب یومیۀ درهم و شوریده. مأخوذ از هندی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خطه
تصویر خطه
هر نوع سرزمین مانند ناحیه، شهر و کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چده
تصویر چده
چیده، برگزیده، جداکرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاه
تصویر چاه
گودال استوانه ای شکلی که برای رسیدن به آب و نفت یا ریختن فاضلاب در زمین حفر می کنند، قلیب، بئر، برای مثال چون ز چاهی می کنی هر روز خاک / عاقبت اندر رسی در آب پاک (مولوی - ۵۲۱)
چاه زدن: حفر کردن چاه
چاه زنخ: کنایه از فرورفتگی کوچکی در میان چانه، برای مثال در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ / آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد (حافظ - ۲۳۰)
چاه زنخدان: کنایه از فرورفتگی کوچکی در میان چانه، چاه زنخ، برای مثال ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی / هر جا که روی زود پشیمان به درآیی (حافظ - ۹۸۶)
چاه ویل: چاهی بی انتها در جهنم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپه
تصویر چپه
پاروی قایق رانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپه
تصویر چپه
واژگون، کسی که بیشتر با دست چپ کار می کند، چپ دست
چپه شدن: واژگون شدن، وارون شدن، کنایه از خوابیدن، چپه کردن
چپه کردن: واژگون شدن، وارون شدن، کنایه از خوابیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چته
تصویر چته
چریک، سرباز داوطلب، دسته ای سرباز پارتیزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چله
تصویر چله
نخ تابیده، نخی که از تارهای باریک تابیده شود، زه کمان
روز چهلم وقوع امری، ایامی در تابستان و زمستان که اوج شدت گرما یا سرماست، کنایه از مکان خلوتی که صوفیان در آن به ریاضت می پردازند، در تصوف چهل روزی که صوفیان در آن به ریاضت و عبادت می پردازند
چلّۀ تابستان: چهل روز اول تابستان، کنایه از موسم شدت گرما
چلّۀ زمستان: چهل روز اول زمستان (از اول دی تا دهم بهمن)، کنایه از موسم شدت سرما
چلّۀ کوچک: بیست روز پس از چلۀ اول زمستان، از دهم بهمن تا آخر بهمن
چلّه گرفتن: در تصوف مدت چهل روز در گوشه ای به سر بردن و به ذکر و عبادت مشغول شدن، خواندن ذکر و دعاهایی به مدت چهل روز برای گرفتن حاجت، مراسم روز چهلم فوت کسی را در سر خاک او برگزار کردن
چلّه نشستن: کنایه از خانه نشین شدن، دوری کردن از معاشرت با مردم، در تصوف مدت چهل روز به آداب چله نشینان در کنجی معتکف شدن و به ریاضت و عبادت پرداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکه
تصویر چکه
قطره، آب اندک که از جایی یا چیزی بچکد، کنایه از مقدار کمی از مایع مثلاً یک چکه آب نمانده بود
چکه چکه: قطره قطره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکه
تصویر چکه
کوچک، خرد، حقیر، شخص لوده و مسخره، آنکه همیشه شوخی و مسخرگی کند و مردم را بخنداند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنه
تصویر چنه
دانه ای که مرغ از زمین برچیند
فرهنگ فارسی عمید
(بِطْ طَ)
موضعی است به حبشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَطْ طَ)
یک مرغابی. (ناظم الاطباء). یکی بط یستوی فیه المذکر و المؤنث و لیست الهاء للتأنیث و انما هی لواحد من جنس. (منتهی الارب). یکی بط خواه نر و خواه ماده. ج، بطاط. معرب بت مذکر و مؤنث در وی یکسان است مانند حمامه و دجاجه تادر آن علامت تأنیث نیست بلکه برای وحدت است و عرب اوز گویند و بط بدون تا مستعمل فارسیان است. (آنندراج). و رجوع به بط و المعرب جوالیقی ص 64 شود، منزل ریش سفید. (ناظم الاطباء). و رجوع به بطریکیه شود
لغت نامه دهخدا
تخته ای دسته دار بهیات بیل که کشتی بانان کشتی را بدان رانند. -1 کسی که کارها بدست چپ انجام دهد، انحراف بیک سمت
فرهنگ لغت هوشیار
گل یا میوه از درخت کنده شده، برگزیده منتخب، بر بالای هم قرار داده بنظم و ترتیب، گسترده و پهن شده بنظم و ترتیب
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی زرنگ، شوخ آب اندک که از جای یا چیزی بچکد قطره چک چکله. کوچک خرد حقیر، شوخ مسخره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چته
تصویر چته
چریک، گروهی از سپاهیان، جنگ پارتیزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطه
تصویر خطه
زمینی که جهت بنا کردن عمارت گرداگرد آن خط کشیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاه
تصویر چاه
گودی عمیقی که در زمین جهت بیرون آمدن آب و جز آن حفر کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطه
تصویر بطه
پارسی تازی شده بتک: آوندی به ریخت بت، خم روغن
فرهنگ لغت هوشیار
استخوان زنخ فک اسفل ذقن. دانه ای که مرغ از زمین برچیند و بخورد، هر طبقه از دیوار گلی، دیوار گلی، قسمتی از ساختمان پوسته جامد کره زمین که دارای ساختمان مشابه از لحاظ مواد ترکیبی است و آثار و بقایای فسیل شناسی آن مربوط بیک زمانست طبقه زمین
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه ای که برای متوقف ساختن خر و استر گویند، (در زبان کودکان شیر خوار) خر الاغ، کلمه ای که عوام بصورت تحقیر یا دشنام گویند چون خواهند کسی را از تند رفتن باز دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چله
تصویر چله
چهل روزه، روز چهلم وفات کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطه
تصویر خطه
((خِ طِّ))
پاره ای زمین، شهر بزرگ، ناحیه، کشور، جمع خطط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چره
تصویر چره
((چَ رِ))
چراخور، مرتع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چله
تصویر چله
چهل روز بعد از زایمان، چهل روزی که درویشان در گوشه ای نشینند و به عبادت و ریاضت پردازند، چهلمین روز درگذشت کسی، اربعین (اعم از چهل روز یا چهل سال)، مدتی معین از فصل زمستان و فصل تابستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چله
تصویر چله
((چِ لِّ))
نخ تابیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چله
تصویر چله
زه کمان، وتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنه
تصویر چنه
((چِ نِ))
چینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکه
تصویر چکه
((چِ کِ یا کَ))
کوچک، حقیر، شوخ، مسخره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاه
تصویر چاه
گودالی به شکل استوانه که در زمین حفر کنند و از آن آب بالا کشند، یا فاضلاب را در آن ریزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چپه
تصویر چپه
((چَ پِّ))
چپ دست، کسی که با دست چپ کار می کند، واژگون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکه
تصویر چکه
((چِ کِّ))
قطره، قطره آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چله
تصویر چله
اربعین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چکه
تصویر چکه
قطره
فرهنگ واژه فارسی سره