جدول جو
جدول جو

معنی چشین - جستجوی لغت در جدول جو

چشین
(چِ)
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان که در 6 هزارگزی جنوب خاوری همدان و 3هزارگزی تفریجان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و445 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود خانه خاکو. محصولش غلات، حبوبات و لبنیات. شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان قالیبافی و راهش مالرو است. به این آبادی کشین نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشین
تصویر پشین
(پسرانه)
ز شخصیتهای شاهنامه، نام سومین پسر کیقباد (کی پشین) پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چپین
تصویر چپین
ظرفی که از شاخه های نازک درخت می بافند، سله، سبد، برای مثال بگسترد کرباس و چپّین نهاد / براو ترّه و نان کشکین نهاد (فردوسی - ۸/۴۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشین
تصویر نشین
نشستن، نشسته در جایی، پسوند متصل به واژه به معنای ساکن مثلاً دل نشین، بالانشین، کرایه نشین، در علم زیست شناسی پوست و گوشت درون مقعد، سوراخ مقعد، ته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنین
تصویر چنین
مانند این، مثل این، اینگونه مثلاً چنین لباس هایی مناسب تو نیست، این طور، به این شکل مثلاً او چنین نمی نویسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چمین
تصویر چمین
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، کمیز، گمیز، شاشه
غایط، پلیدی، سرگین، برای مثال بلبلان را جای می زیبد چمن / مر جعل را در چمین خوش تر وطن (مولوی - ۲۶۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشید
تصویر چشید
چشیدن، خوردن، برای مثال حرامت بود نان آن کس چشید / که چون سفره ابرو به هم درکشید (سعدی۱ - ۱۲۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چخین
تصویر چخین
چرکین، چرک آلود، ریم آلوده، ویژگی زخمی که چرک داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چبین
تصویر چبین
چپین، ظرفی که از شاخه های نازک درخت می بافند، سله، سبد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشین
تصویر خشین
خشینه، نوعی باز با چشم های سیاه و پرهای کبود در پشت، ویژگی این نوع باز مثلاً باز خشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
خوردن مقدار کمی از چیزی برای پی بردن به مزۀ آن، اندکی از یک چیز خوردنی در دهان گذاشتن، مزه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشان
تصویر چشان
چشاندن، چشنده، در حال چشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(چَ نَ / نِ)
به معنی چشیشه است که رنگ اسب و استر باشد و آن را خنگ گویند یعنی سفیدموی. (برهان). رنگ اسب و استر سفیدمو یعنی خنگ. (انجمن آرا) (آنندراج). بمعنی چشیشه است. (جهانگیری). نامی از نامهای اسپان بزبان پارسی. (از نوروزنامۀ خیام چ زوار ص 96). چشیشه و خنگ. (ناظم الاطباء). و رجوع به چشیشه و خنگ شود، آنچه چرمه رنگ بود
لغت نامه دهخدا
چیزی که باندازه چشیدن باشد آن قدر از خوراک که برای مزه کردن بجشند مزه، مقداری اندک ترشی مانند آب غوره سرکه و رب انار که بخوراک زنند، کلاهک فلزی که در ته مقداری اندک ماده قابل انفجار تعبیه شده و آنرا در ته فشنگ یا در تفنگهای سر پر برای آتش کردن تفنگ بکار برند، نمودار نمونه، مزه. یا چاشنی دل. سخنان لطیف و دلکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشین
تصویر خشین
درشت خو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
مزه کردن و احساس مزه طعم نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمین
تصویر چمین
شاش بول ادرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشینه
تصویر چشینه
رنگ اسب و استر سفید موی خنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنین
تصویر چنین
بدینگونه، بدینسان، اینطور، مانند این
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چبین
تصویر چبین
طبقی که از چوب بید بافته باشند طبق چوبین سله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپین
تصویر چپین
طبقی که از چوب بید بافته باشند طبق چوبین سله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چخین
تصویر چخین
چرکین ریم آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشین
تصویر نشین
سوراخ معقد، ته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکین
تصویر چکین
نوعی از کشیده و زرکش دوزی و بخیه دوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشان
تصویر چشان
چشنده، در حال چشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشین
تصویر خشین
((خَ))
هرچیز تیره رنگ، کبودرنگ، خشینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشین
تصویر نشین
((نِ))
مقعد، سوراخ مقعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چخین
تصویر چخین
((چَ))
چرکین، چرک آلود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشیدن
تصویر چشیدن
((چَ یا چِ دَ))
مزه کردن، احساس کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چمین
تصویر چمین
((چَ))
شاش، بول، چامین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنین
تصویر چنین
((چُ یا چِ))
چون این، مانند این، مثل این، این گونه، این طور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چبین
تصویر چبین
((چُ))
سبد چوبی، سبدی که از چوب بید بافند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چپین
تصویر چپین
((چُ))
با چبین، طبقی که از چوب بید بافته باشند، طبق چوبین، سله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشین
تصویر نشین
قطب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چنین
تصویر چنین
Such
دیکشنری فارسی به انگلیسی