جدول جو
جدول جو

معنی چشگر - جستجوی لغت در جدول جو

چشگر
(چَ گَ)
کسی که امتحان مزۀ چیزی را میکندو چاشنی را معین میکند. (ناظم الاطباء). چاشنی گیر
لغت نامه دهخدا
چشگر
چاشنی گیر
تصویری از چشگر
تصویر چشگر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آشگر
تصویر آشگر
دباغ، کسی که کارش آش دادن و دباغت کردن پوست حیوانات است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشفر
تصویر چشفر
رد پا خصوصاً رد پای جانوران درنده، نشان پا، جای پا
فرهنگ فارسی عمید
(شَ گَ)
زنبور سیاه. (آنندراج) (غیاث) :
ز پستان هر یک شگر خورده شیر.
(اسکندرنامه از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ گَ)
سرودگوی بود. (فرهنگ اسدی). مغنی و خنیاگر باشد. (برهان). مغنی و خنیاگر را نامند. (جهانگیری). مؤلف انجمن آرا نویسد: ’سروری کاشانی بمعنی مغنی، یعنی مطرب نوشته است... و در باب مفتی و مغنی تصحیف خوانی شده است و معنی درستی بدست نیامده است’. (از انجمن آرا). مغنی و خنیاگر و آوازه خوان. (ناظم الاطباء) :
همیشه دشمن تو سوخته تو ساخته بزم
ببزم ساخته رود آخته دوصد چرگر.
؟ (از فرهنگ اسدی).
ز آوای مطرب ز دستان چرگر
دل من تپان همچو ماهی است در بر.
شهاب الدین مدارانی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(چُ گُ)
چگور. قسمی ساز روستایی. آلتی خشن و درشت از ذوی الاوتار ترکان را. نوعی آلت موسیقی و ساز سیمی ساده که بیشتر در میان افراد ترکمان متداول است. و رجوع به چگور شود
لغت نامه دهخدا
(چَ گَ)
نام نوعی مرغابی سیاه است به اندازۀ کبک یا کبوتر که در سواحل دریای خزر نیز یافت میشود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ پَ)
بمعنی نشان پا باشد عموماً. (برهان) (آنندراج). بمعنی چشفر است. (جهانگیری). جای نشای پای آدمی. (از انجمن آرا). نشان پا. (ناظم الاطباء). جای پا عموماً. (فرهنگ نظام). چشفر. رد پا. جای نهادن پا. رجوع به چشفر شود، نشان پای سباع را گویند خصوصاً. (برهان) (آنندراج). جای نشان پای سباع. (از انجمن آرا). نشان پای سباع. (ناظم الاطباء). جای پای سباع خصوصاً. (فرهنگ نظام). چشفر. رد پای درندگان. رجوع به چشفر شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ فَ)
بمعنی چشپر است که نشان پا باشد عموماً. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). چشپر و نشان پای. (ناظم الاطباء). چشپر. (فرهنگ نظام). جای پای آدمی. رد پای انسانی. رجوع به چشپر شود، نشان پای سباع خصوصاً. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). نشان پای سباع. (ناظم الاطباء). رد پای جانوران درنده. جای پای درندگان:
تا قیامت به دیده گل چینم
سگت آنجا که چشفر اندازد.
؟ (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(چَ گَ)
دهی جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان که در 34هزارگزی شمال باختری ابهر و 5هزارگزی شمال شوسۀ قزوین به زنجان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 1500 تن سکنه دارد. آبش از زه آب درۀ کوهستانی، محصولش غلات، یونجه، بادام و قیسی، شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه و گلیم و راهش مالرو است. از طریق پیرسقا، سر راه شوسۀ قزوین به زنجان اتومبیل هم میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چُ گَ)
مفتی بود. (فرهنگ اسدی). مفتی را هم گفته اند. (برهان). بمعنی فتوی دهنده که مفتی خوانند. (انجمن آرا). در بعضی از کتب بمعنی مفتی مرقوم است. (جهانگیری). مفتی. (ناظم الاطباء) :
بوسه و نظرت حلال باشد باری
حجت دارم بر این سخن ز دو چرگر.
زینبی (از فرهنگ اسدی).
بوس و نظرم حلال باشد با یار
این معنی من گرفتم از چرگر.
ابوحفص سغدی سمرقندی (از انجمن آرا).
، رسول و پیغمبر را گویند. (برهان). پیغمبر را نامند. (جهانگیری). رسول و پیغمبر. (ناظم الاطباء) :
بر پی شیر دین یزدان شو
کز پس چرگر امت است بتاز.
ناصرخسرو (از جهانگیری).
، پیشنماز را هم گفته اند. (برهان). پیش نماز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ گَ)
دهی از دهستان مؤمن آباد بخش در میان شهرستان بیرجند. 272 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، شلغم. شغل اهالی آن مالداری. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، نان کوچک را گویند که بزبان انگریزی بسکت خوانندبتای هندی. (آنندراج). بقسمات. خبز رومی. (یادداشت مؤلف). در تداول مردم مغرب نان بیسکویت. (از دزی ج 1ص 90). و رجوع به بشمط شود. کعک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آشگر
تصویر آشگر
کسی که پیشه اش آش دادن پوست حیوانات باشد دباغ
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دهتار تار روستایی قسمی ساز روستایی از ذوی الاوتار که نزد ترکان و ترکمانان رواج دارد و نوازنده آنرا (عاشق) نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شگر
تصویر شگر
شکر سگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشگر
تصویر بشگر
شکار، شکارگاه، شکاری صیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشگر
تصویر آشگر
((گَ))
دباغ، پوست پیرا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چگر
تصویر چگر
((چُ گُ))
نوعی ساز سیمی ساده که بین روستاییان و ترکان و ترکمانان رواج دارد و نوازنده آن را «عاشق» می نامند، چگور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنگر
تصویر چنگر
آنقوت
فرهنگ واژه فارسی سره
اگر بیند لشگریان بر اهل آن موضع گزند رسانیدند، دلیل قوت اهل آن موضع بود. محمد بن سیرین
دیدن لشگر درخواب بر پنج وجه است. اول: ملخ. دوم: سیل. سوم: باد (بلا). چهارم: خصومت و دشمنی. پنجم: محنت و رنج..
فرهنگ جامع تعبیر خواب
پرنده ای دریایی از رده ی یلوه، کرخ، بخشی از ساقه یا ریشه ی درخت که کنگره مانند و به صورت زایده.، پاره کن
فرهنگ گویش مازندرانی
بز حنایی رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی