بمعنی چشپر است که نشان پا باشد عموماً. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). چشپر و نشان پای. (ناظم الاطباء). چشپر. (فرهنگ نظام). جای پای آدمی. رد پای انسانی. رجوع به چشپر شود، نشان پای سباع خصوصاً. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). نشان پای سباع. (ناظم الاطباء). رد پای جانوران درنده. جای پای درندگان: تا قیامت به دیده گل چینم سگت آنجا که چشفر اندازد. ؟ (از جهانگیری)
بمعنی چشپر است که نشان پا باشد عموماً. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). چشپر و نشان پای. (ناظم الاطباء). چشپر. (فرهنگ نظام). جای پای آدمی. رد پای انسانی. رجوع به چشپر شود، نشان پای سباع خصوصاً. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). نشان پای سباع. (ناظم الاطباء). رد پای جانوران درنده. جای پای درندگان: تا قیامت به دیده گل چینم سگت آنجا که چشفر اندازد. ؟ (از جهانگیری)
بمعنی نشان پا باشد عموماً. (برهان) (آنندراج). بمعنی چشفر است. (جهانگیری). جای نشای پای آدمی. (از انجمن آرا). نشان پا. (ناظم الاطباء). جای پا عموماً. (فرهنگ نظام). چشفر. رد پا. جای نهادن پا. رجوع به چشفر شود، نشان پای سباع را گویند خصوصاً. (برهان) (آنندراج). جای نشان پای سباع. (از انجمن آرا). نشان پای سباع. (ناظم الاطباء). جای پای سباع خصوصاً. (فرهنگ نظام). چشفر. رد پای درندگان. رجوع به چشفر شود
بمعنی نشان پا باشد عموماً. (برهان) (آنندراج). بمعنی چشفر است. (جهانگیری). جای نشای پای آدمی. (از انجمن آرا). نشان پا. (ناظم الاطباء). جای پا عموماً. (فرهنگ نظام). چشفر. رد پا. جای نهادن پا. رجوع به چشفر شود، نشان پای سباع را گویند خصوصاً. (برهان) (آنندراج). جای نشان پای سباع. (از انجمن آرا). نشان پای سباع. (ناظم الاطباء). جای پای سباع خصوصاً. (فرهنگ نظام). چشفر. رد پای درندگان. رجوع به چشفر شود
لفج شتر، و هو للبعیر کالشفه للانسان. ج، مشافر. گاهی بطرز استعاره درمردم هم آید. (منتهی الارب). لب شتر و گاهی بطور استعاره در مردم هم گویند. ج، مشافر. المثل: ’اراک بشر ما احار مشفر’، یعنی ظاهر آن ترا بی نیاز می کند از سؤال باطن زیرا همین که دیدی بشرۀ او را اعم از آنکه فربه باشد و یا لاغر، استدلال می کنی بر کیفیت خوردن آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لفج اشتر. ج، مشافر. (مهذب الاسماء). لفج شتر. و هو للبعیر کالشفه للانسان. ج، مشافر. (آنندراج). لب شتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لفج. لنج. لوچه (در شتر). (یادداشت دهخدا). و رجوع به مشفار شود، قوت و شدت، پاره ای از زمین و از ریگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لفج شتر، و هو للبعیر کالشفه للانسان. ج، مشافر. گاهی بطرز استعاره درمردم هم آید. (منتهی الارب). لب شتر و گاهی بطور استعاره در مردم هم گویند. ج، مشافر. المثل: ’اراک بشر ما احار مشفر’، یعنی ظاهر آن ترا بی نیاز می کند از سؤال باطن زیرا همین که دیدی بشرۀ او را اعم از آنکه فربه باشد و یا لاغر، استدلال می کنی بر کیفیت خوردن آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لفج اشتر. ج، مشافر. (مهذب الاسماء). لفج شتر. و هو للبعیر کالشفه للانسان. ج، مشافر. (آنندراج). لب شتر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لفج. لنج. لوچه (در شتر). (یادداشت دهخدا). و رجوع به مشفار شود، قوت و شدت، پاره ای از زمین و از ریگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
شارل خاورشناس نامی فرانسه در قرن 19 میلادی که سیاستنامۀ خواجه نظام الملک را به سال 1891 میلادی و تاریخ بخارا را به سال 1892 میلادی و سفرنامۀ ناصرخسرو را در سال 1881 میلادی با ترجمه فرانسه و تعلیقات و فهارس در پاریس بچاپ رسانده و نیز کتابی به نام منتخبات فارسی به سال 1885 میلادی تألیف کرده است. (از تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براون ج 3 ص 108) (احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 845 و 1121 و ج 1 ص 39). و رجوع به مأخذ اخیر شود
شارل خاورشناس نامی فرانسه در قرن 19 میلادی که سیاستنامۀ خواجه نظام الملک را به سال 1891 میلادی و تاریخ بخارا را به سال 1892 میلادی و سفرنامۀ ناصرخسرو را در سال 1881 میلادی با ترجمه فرانسه و تعلیقات و فهارس در پاریس بچاپ رسانده و نیز کتابی به نام منتخبات فارسی به سال 1885 میلادی تألیف کرده است. (از تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براون ج 3 ص 108) (احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 845 و 1121 و ج 1 ص 39). و رجوع به مأخذ اخیر شود
زدن بر کنارۀ شرم زن در هنگام آرمیدن با وی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، کم شدن. ناقص گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
زدن بر کنارۀ شرم زن در هنگام آرمیدن با وی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، کم شدن. ناقص گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).