- چستک
- نوعی کفش چرمی سبک و ساده با کف یکلا، چسبک
معنی چستک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مدرک، سند
دست کوچک، چیزی که مانند دست باشد دسته، دفترچه ای که حسابهای معمولی را در آن نویسند. یا دستک و دنبک در آوردن پاپوش دوختن اشکال تراشی کردن
اکمه بزان
قاعده، قانون
چالاکی و زبر دستی و جلدی و تیز دستی و بیداری و سرعت
کوتاه قد کوتاه بالا، نیم تنه نمدی خشن یلک اشتربانه زرمانقه
نغمه، آهنگ، آواز،
پوست کفل چهارپایان، پوست کفل اسب و خر، پوست اسب یا الاغ که دباغی شده باشد، ساغری، کیمخت، زرغب، سغری
پوست کفل چهارپایان، پوست کفل اسب و خر، پوست اسب یا الاغ که دباغی شده باشد، ساغری، کیمخت، زرغب، سغری
هر چیزی که شبیه انگشت بزرگ دست باشد
پنبۀ زده شده که آن را باریک پیچیده باشند
دست مانند، چیزی که مانند دست یا به اندازۀ کف دست باشد، کنایه از دفتر بغلی، کنایه از دفترچه ای که حساب های سردستی را در آن بنویسند
دستک زدن: زدن کف دو دست بر یکدیگر، دست زدن
دستک زدن: زدن کف دو دست بر یکدیگر، دست زدن
نیم تنۀ نمدی بی آستین که در قدیم سوارکاران می پوشیدند، جلیقۀ نمدی
کاروانک، مرغی شبیه مرغابی با منقار دراز و پاهای بلند، چفنک، چفتک، جفتک، چکرنه، جگرنه، چوبینه، چوبینک، چوبنه
مردک مست: گشت مستک آن گدای زنده دلق از سجود و از تحیرهای خلق. (مثنوی)
پنبه زده وباریک پیچیده
نوکلئول
هسته، خسته، در علم زیست شناسی دانۀ میان میوه مانند دانۀ زردآلو، شفتالو و امثال آن ها
چابکی، چالاکی
شیردان گوسفند
چالاک و چابک را گویند
چابک، چالاک، جلد، برای مثال مبین در عبادت که پیرند و سست / که در رقص و حالت جوانند و چست (سعدی۱ - ۱۲۶) ، تندوسریع، محکم، استوار، تنگ و چسبان، زیبا و متناسب