جدول جو
جدول جو

معنی چسبنده - جستجوی لغت در جدول جو

چسبنده
ویژگی چیزی که به چیز دیگر بچسبد، ویژگی چیزی که دارای چسب باشد
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
فرهنگ فارسی عمید
چسبنده
(چَ بَ دَ / دِ)
رجوع به چسب و چسپ و چسپنده شود
لغت نامه دهخدا
چسبنده
کسی یا چیزی که بدیگری چسبد، چیزی که دارای چسب باشد، میل کننده منحرف
فرهنگ لغت هوشیار
چسبنده
چسبناک، لزج
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چسبنده
لزجّةً
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به عربی
چسبنده
Cohesive, Clinging, Adhesively
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
چسبنده
de manière adhésive, collant, cohésif
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چسبنده
adhesivamente, pegajoso, cohesivo
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
چسبنده
клеящимся , липкий , сплоченный
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به روسی
چسبنده
haftend, klebrig, kohäsiv
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به آلمانی
چسبنده
липко , липкий , згуртований
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به اوکراینی
چسبنده
klejąco, lepki, spójny
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به لهستانی
چسبنده
粘着地 , 粘性的 , 粘性的
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به چینی
چسبنده
de maneira adesiva, pegajoso, coeso
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به پرتغالی
چسبنده
چپکنے کے طریقے سے , چمچماتا , چمٹنے والا
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به اردو
چسبنده
আঠালোভাবে , আটকে থাকা , ঐক্যবদ্ধ
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به بنگالی
چسبنده
kwa kushikilia, ya kushikilia, ladhifu
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به سواحیلی
چسبنده
yapışkan bir şekilde, yapışkan
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
چسبنده
접착력 있게 , 끈적한 , 응집력 있는
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به کره ای
چسبنده
adesivamente, appiccicoso, coesivo
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
چسبنده
באופן דבק , דביק , מקשר
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به عبری
چسبنده
चिपचिपा तरीके से , चिपचिपा , एकजुट
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به هندی
چسبنده
secara perekat, lengket, kohesif
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
چسبنده
อย่างติด , เหนียว , รวมกัน
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به تایلندی
چسبنده
kleverig, plakkerig, cohesief
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به هلندی
چسبنده
接着して , くっつく , 結束的
تصویری از چسبنده
تصویر چسبنده
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چسبانده
تصویر چسبانده
ویژگی چیزی که به چیز دیگر پیوند داده شده، چسبانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چسبیده
تصویر چسبیده
ویژگی چیزی که به چیز دیگر پیوند شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چربنده
تصویر چربنده
برتری دارنده، دارای فزونی و برتری، برای مثال به یک جو که چربنده شد سنگ خام / بدان خشکی اش چرب کردند نام (نظامی۶ - ۱۰۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
(چَ دَ /دِ)
رجوع به چسب و چسپ و چسپیده شود
لغت نامه دهخدا
(چَ بَ دَ / دِ)
برتری دارنده در وزن. سنگین در وزن نسبت به چیز دیگری:
بیک جو که چربنده شد سنگ خام
بدان خشکیش چرب کردند نام.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از چسبیده
تصویر چسبیده
متصل شده، میل کرده منحرف شده
فرهنگ لغت هوشیار
کسی یا چیزی که بدیگری چسبد، چیزی که دارای چسب باشد، میل کننده منحرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسبیده
تصویر چسبیده
متصل شده، میل کرده، منحرف شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چسبیده
تصویر چسبیده
متصل
فرهنگ واژه فارسی سره