جدول جو
جدول جو

معنی چربنده

چربنده
برتری دارنده، دارای فزونی و برتری، برای مثال به یک جو که چربنده شد سنگ خام / بدان خشکی اش چرب کردند نام (نظامی۶ - ۱۰۹۷)
تصویری از چربنده
تصویر چربنده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چربنده

چربنده

چربنده
برتری دارنده در وزن. سنگین در وزن نسبت به چیز دیگری:
بیک جو که چربنده شد سنگ خام
بدان خشکیش چرب کردند نام.
نظامی
لغت نامه دهخدا

چسبنده

چسبنده
کسی یا چیزی که بدیگری چسبد، چیزی که دارای چسب باشد، میل کننده منحرف
فرهنگ لغت هوشیار

چرانده

چرانده
ویژگی حیوانی که به چرا برده شده، زمینی که گیاه و علف آن را حیوانات علف خوار چرا کرده و خورده باشند
چرانده
فرهنگ فارسی عمید

چسبنده

چسبنده
ویژگی چیزی که به چیز دیگر بچسبد، ویژگی چیزی که دارای چسب باشد
چسبنده
فرهنگ فارسی عمید

چرخنده

چرخنده
چرخ زننده،، گردنده، کسی یا چیزی که دور خود یا دور دیگری بچرخد
چرخنده
فرهنگ فارسی عمید