آوازی که بسبب پی درپی زدن شمشیر و گرز و امثال آن برآید. (برهان) (آنندراج). آوازی که از برخورد پی درپی شمشیر و گرز برآید. (ناظم الاطباء). جرنگ. چاک چاک. چاکاچاک. رجوع به جرنگ شود، صدا و آواز درای و زنگ را هم گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آواز درای. صدای زنگ و جرس. جرنگ: ز غریدن کوس و شیپور و نای ز بانگ جرس وز چرنگ درای. فردوسی. خروش آمد و نالۀ کرنای هم ازپشت پیلان چرنگ درای. فردوسی. از آن های وهوی و چرنگ درای بکردار طهمورثی کرنای. فردوسی. رجوع به جرنگ شود، صدا و آوازی را نیز گفته اند که درمیان کوه و گنبد بسبب خوردن چیزی بر چیزی پیچد. (برهان) (آنندراج). صدا و صوت انعکاس که از کوه و گنبد و جز آن برآید. (ناظم الاطباء). انعکاس صوت و صدا در کوه و حمام و امثال آن، آواز شکستن بلور و جز آن. جرنگ. (ناظم الاطباء). جرینگ. درینگ، صدای زه کمان. آوازی که از کمان برخیزد: ز چاک تبرزین، چرنگ کمان زمین گشت جنبان تراز آسمان. فردوسی
آوازی که بسبب پی درپی زدن شمشیر و گرز و امثال آن برآید. (برهان) (آنندراج). آوازی که از برخورد پی درپی شمشیر و گرز برآید. (ناظم الاطباء). جرنگ. چاک چاک. چاکاچاک. رجوع به جرنگ شود، صدا و آواز درای و زنگ را هم گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آواز درای. صدای زنگ و جرس. جرنگ: ز غریدن کوس و شیپور و نای ز بانگ جرس وز چرنگ درای. فردوسی. خروش آمد و نالۀ کرنای هم ازپشت پیلان چرنگ درای. فردوسی. از آن های وهوی و چرنگ درای بکردار طهمورثی کرنای. فردوسی. رجوع به جرنگ شود، صدا و آوازی را نیز گفته اند که درمیان کوه و گنبد بسبب خوردن چیزی بر چیزی پیچد. (برهان) (آنندراج). صدا و صوت انعکاس که از کوه و گنبد و جز آن برآید. (ناظم الاطباء). انعکاس صوت و صدا در کوه و حمام و امثال آن، آواز شکستن بلور و جز آن. جرنگ. (ناظم الاطباء). جرینگ. درینگ، صدای زه کمان. آوازی که از کمان برخیزد: ز چاک تبرزین، چرنگ کمان زمین گشت جنبان تراز آسمان. فردوسی
کچل، تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، خشنگ، طاس، دغسر، داغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز، داغ پیشانی که از کثرت سجده کردن یا به سبب دیگر پیدا شده باشد، داغ پیشانی
کَچَل، تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کَل، خَشَنگ، طاس، دَغسَر، داغسَر، لَغسَر، اَصلَع، تَویل، تَز، داغ پیشانی که از کثرت سجده کردن یا به سبب دیگر پیدا شده باشد، داغ پیشانی
گلۀ اسب، گروه اسبان، کراع، فسیله، نسیله درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن می ساختند، گز، برای مثال چنان بگریم اگر دوست بار من ندهد / که خاره خون شود اندر شخ و زرنگ زگال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۷)
گلۀ اَسب، گروه اَسبان، کُراع، فَسیله، نَسیله درختی کوهی با چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه و مانند آن می ساختند، گَز، برای مِثال چنان بگریم اگر دوست بار من ندهد / که خاره خون شود اندر شخ و زرنگ زگال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۷)
برنج، دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، کرنج، گرنج، ارز
بِرِنج، دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، کُرَنج، گُرَنج، اَرُز
صدای زه کمان هنگام تیر انداختن، برای مثال ترنگ تیر و چاکاچاک شمشیر / دریده مغز پیل و زهرۀ شیر (نظامی۲ - ۱۸۸)، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن
صدای زهِ کمان هنگام تیر انداختن، برای مِثال ترنگ تیر و چاکاچاک شمشیر / دریده مغز پیل و زهرۀ شیر (نظامی۲ - ۱۸۸)، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، یاوه، ژاژ، ژاژه، چرند و پرند، دری وری، جفنگ، چرت، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس، ترّهه چرند بافتن: سخن بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه گفتن، چرند گفتن چرند و پرند: چرندپرند، سخن بیهوده و بی معنی، یاوه چرند گفتن: سخن بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه گفتن
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، یاوِه، ژاژ، ژاژه، چَرَند و پَرَند، دَری وَری، جَفَنگ، چِرت، شِرّ و وِر، کَلپَترِه، چِرت و پِرت، فَلادِه، بَسباس، تَرَّهِه چرند بافتن: سخن بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه گفتن، چرند گفتن چرند و پرند: چرندپرند، سخن بیهوده و بی معنی، یاوه چرند گفتن: سخن بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه گفتن
صدای گریه و ناله، برای مثال مرا گریستن اندر غم تو آیین گشت / چنان که هیچ نیاسایم از غریو و غرنگ (فرخی - ۴۵۳)، نوحه، صدایی که هنگام گریستن در گلو می پیچد، برای مثال به خروش اندرش گرفته غریو / به گلو اندرش بمانده غرنگ (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۶)
صدای گریه و ناله، برای مِثال مرا گریستن اندر غم تو آیین گشت / چنان که هیچ نیاسایم از غریو و غرنگ (فرخی - ۴۵۳)، نوحه، صدایی که هنگام گریستن در گلو می پیچد، برای مِثال به خروش اندرش گرفته غریو / به گلو اندرش بمانده غرنگ (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۶)
به جای فرنگی بکار رود، جمع فرنگان. بازیچه ایست برای کودکان و آن چوبکی است پهن و مدور که پایین آن را تیز سازند و بالای آن را - یعنی بلندی آن را - آن قدرکنند که به دو انگشت گرفته توان گردانید
به جای فرنگی بکار رود، جمع فرنگان. بازیچه ایست برای کودکان و آن چوبکی است پهن و مدور که پایین آن را تیز سازند و بالای آن را - یعنی بلندی آن را - آن قدرکنند که به دو انگشت گرفته توان گردانید