جدول جو
جدول جو

معنی چرمیز - جستجوی لغت در جدول جو

چرمیز
(چَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع کوهستان کرمانست و آبش از چشمه میباشد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 222). ده کوچکی است از دهستان کوهستان بخش راور شهرستان کرمان که در 76هزارگزی شمال باختری راور و 17هزارگزی شمال راه فرعی راور واقع است و 25 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چامیز
تصویر چامیز
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
ویژگی هر چیزی که از چرم دوخته یا ساخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(چِ)
مردمی از قوم روس که در ساحل وسطای رود ولگا سکونت دارند، و ولایت آنها جزء اتحاد جماهیر شوروی است و بنام ’ماری’ نیز خوانده میشوند
لغت نامه دهخدا
(چَ)
منسوب به چرم. (ناظم الاطباء). آنچه از چرم سازند. چرمین. چرمینه. از چرم. جنس ساخته شده از چرم. رجوع به چرم و چرمین و چرمینه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از قلعه جات چناران زعفرانلوی خراسان است که ده خانوار سکنه دارد و زراعتش از آب قنات مشروب میشود’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 222). دهی از دهستان چناران بخش حومه شهرستان مشهد که در 59هزارگزی شمال مشهد واقع است. جلگه و معتدل است و 30 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات بنشن، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
منسوب به چرم. (ناظم الاطباء). چرمی. از چرم. چرمینه. جنس چرمی. چیزی از چرم. آنچه از چرم سازند چون کیف چرمین، کفش چرمین، جامۀ چرمین و غیره:
چون جامۀ چرمین شمرم صحبت نادان
زیرا که گران باشد و تن گرم ندارد.
ابن یمین.
رجوع به چرم و چرمی و چرمینه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چرمین
تصویر چرمین
منسوب به چرم هر چیز که از چرم ساخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمیز
تصویر رمیز
بسیار حرکت، بسیار جنبان
فرهنگ لغت هوشیار
حشره ایست ریز دارای قطعاتی خاردار نرینه آن ریزتر از مادینه و دارای پر است و در کیسه ای نرم زندگی می کند. نمونه کامل آن قرمز ملون است. رنگ آن بغایت سرخ و باندازه نخودی مستدیر است. بویی بد و زننده دارد و در برگهای درختان زندگی می کند. چون بحد طیران برسد تخمی کوچکتر از خود می گذارد که برای رنگ کردن ابریشم و پشم بنسبت یک رده بکار می رود دود الصباغین قرمز دانه یا قرمز شراب کش. قرمز دانه ای که در شراب جوشیده کشته شده باشد، یا قرمز گچ کش. قرمز دانه ای که بوسیله گرد گچ کشته شده باشد، ماده ای سرخ رنگ که از کرم مذبور یا از اشیا دیگر تهیه شود و بدان چیزها رنگ کنند. توضیح یکی از رنگهای سه گانه اصلی است. از نوع لاکی آن در قالی های ایران بیش از همه رنگها استفاده می شود و برای تهیه آن از قرمز دانه و قرمز و نوعی کرم که شبیه خاکشیر است و در کناره دریاهای گرمسیر زندگی می کنند و بزرگی آن باندازه یک نخود است استفاده می کنند. یا قرمز معدنی. سنگی معدنی که اصل آتشفشانی دارد و ترکیب آن عبارتست از اکسی سولفور معدنی آنتیموان و آن به صورت سوزنهای قرمز رنگی متبلور می شود وزن مخصوصش بین 5، 4 تا 5، 6 متغیر است. و سختیش نیز بین 1 تا 5 متغیر است. در رنگرزی و نقاشی به کار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرمین
تصویر چرمین
((چَ))
هر چیز که از چرم ساخته شده باشد، چرمینه
فرهنگ فارسی معین
چرمی، از جنس چرم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
جلدٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
Leathery
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
coriace
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
가죽 같은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
derimsi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
چرمی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
kama ngozi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
চামড়ার মতো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
מעור
دیکشنری فارسی به عبری
چرمی، چرم
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
革のような
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
leerachtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
चर्म जैसा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
mirip kulit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
คล้ายหนัง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
coriáceo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
coriáceo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
似皮革的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
skórzany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
шкірястий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
ledrig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
кожистый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چرمی
تصویر چرمی
coriaceo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی