جدول جو
جدول جو

معنی چرمهین - جستجوی لغت در جدول جو

چرمهین(چَ مَ)
قصبه ای از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 29هزارگزی جنوب باختر فلاورجان و 2هزارگزی جنوب راه باغ بهادران به گردنه سرخ واقع است. جلگه و معتدل است و 3702 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و پنبه، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان کرباس بافی و راهش فرعی است. این قصبه در حدود بیست باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراهین
تصویر فراهین
(پسرانه)
فرایین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
(دخترانه)
ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چرمدان
تصویر چرمدان
کیسۀ چرمی، کیسۀ پوستی، چنته، کیسه ای که در آن پول می ریختند و به کمر می بستند، همیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرامین
تصویر چرامین
چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، چرازار، سبزه زار، چرام، مسارح، چراجای، چراخوٰار، چراخور
کاه، علف برای مثال چو حیوانی ست مانده در بیابان / ز بخت بد نه آب و نه چرامین (شمس فخری - لغت نامه - چرامین)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرمگین
تصویر شرمگین
خجل، شرمسار، شرمنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از براهین
تصویر براهین
برهان ها، حجت ها، دلیل ها، دلیل قاطع ها، جمع واژۀ برهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورهمین
تصویر ورهمین
نانی که از مخلوط آرد جو و گندم می پختند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بومهین
تصویر بومهین
بومهن، زلزله، زمین لرزه
فرهنگ فارسی عمید
(چَ مَ نِ)
دهی کوچک از دهستان گندنان بخش بروجن شهرستان شهرکرد که در 19هزارگزی جنوب باختر بروجن و 2هزارگزی راه شلمزار به بروجن واقع است. کوهستانی و معتدل است و 87 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
منسوب به چرم. (ناظم الاطباء). چرمی. از چرم. چرمینه. جنس چرمی. چیزی از چرم. آنچه از چرم سازند چون کیف چرمین، کفش چرمین، جامۀ چرمین و غیره:
چون جامۀ چرمین شمرم صحبت نادان
زیرا که گران باشد و تن گرم ندارد.
ابن یمین.
رجوع به چرم و چرمی و چرمینه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ)
قصبۀ مرکزی بخش فرمهین شهرستان اراک و مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است: طول 49 درجه و 41 دقیقه، عرض 34 درجه و 30 دقیقه، ارتفاع از سطح دریا 1800 متر. این قصبه در 42هزارگزی شمال اراک و مرکز بلوک فراهان واقع است. ناحیه ای است واقع در دشت، سردسیر و دارای 1670 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، انگور و انواع میوه، بنشن و پوست بره است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی زنان قالیچه بافی با نخ فرنگ و نقشه است. راه نیمه شوسه به اراک دارد و همه روزه اتومبیل رفت و آمد می کند. به علاوه به قراء سربند و آشتیان در فصل خشک اتومبیل میتوان برد. ادارۀ بخشداری و شعبه پست در قصبه ایجاد شده و نامه ها در هفته دو روز با پیک سوار به اراک حمل میشود. مزارع فرمنک و شریف آبادجزء فرمهین است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
گیاهی است بیابانی برگهایش شبیه برگ ابهل و بلندیش شبیه غلاف لوبیا جا داردتخمهایش سیاه و در طب بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمگین
تصویر فرمگین
اندوهناک غمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرمین
تصویر چرمین
منسوب به چرم هر چیز که از چرم ساخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورهمین
تصویر ورهمین
نانی باشد که ازآرد گندم وجوبهم آمیخته پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
ارژنین منسوب به مرمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بومهین
تصویر بومهین
زمین لرزه زلزله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراهین
تصویر کراهین
بیزاری
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرفه، برآسودگان تن آسانان خوشگذرانان جمع مرفه در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمهان
تصویر ارمهان
پارسی تازی گشته آهن نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمگین
تصویر شرمگین
خجلت شرمساری شرمندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرامین
تصویر چرامین
چراگاه علفزار، کاه علف
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که از چرم ساخته شده باشد چرمین، آلتی که از چرم و غیره بشکل آلت رجولیت سازند و زنان شهوی آنرا بکار برند مچاچنگ چرمه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع برهان، پرون هان ها آوندها گر آوند خواهی به تیغم نگر (فردوسی) جمع برهان برهانها دلیلها حجتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرمین
تصویر چرمین
((چَ))
هر چیز که از چرم ساخته شده باشد، چرمینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرامین
تصویر چرامین
((چَ))
چراگاه، کاه، علف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرمینه
تصویر چرمینه
((چَ نِ))
هر چیز که از چرم ساخته شده باشد، چرمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرمگین
تصویر شرمگین
خجل، شرمنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمگین
تصویر فرمگین
((فَ رَ))
فرمگن، اندوهگین، دلتنگ
فرهنگ فارسی معین
چرمی، از جنس چرم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شرمگین
تصویر شرمگین
Mortified
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
Marbled
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرمرین
تصویر مرمرین
marmoreado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شرمگین
تصویر شرمگین
пристыженный
دیکشنری فارسی به روسی