- چرس
- ماده ای سقزی که از برگ شاهدانه گیرندو آن مخدر است و با توتون یا تنباکو در سر چیق یا قلیان ریزند و دود کنند
معنی چرس - جستجوی لغت در جدول جو
- چرس
- بند و زندان،
برای مثال هر که به قید تو گرفتار شد / تا ندهد جان نرهد زاین چرس ، شکنجه، آزار، فشار، چرخشت، آنچه درویشان و گدایان از دریوزگی و گدایی جمع کنند(نزاری - لغت نامه - چرس)
- چرس
- مادۀ سقزی مخدر و سمی که از گیاه شاهدانه می گیرند
- چرس ((چَ))
- ماده مخدری است که از مالش دادن سرشاخه های گیاه شاهدانه با دست یا روی پارچه بدست می آید و آن را با توتون یا تنباکو می کشند
- چرس
- چرخشت
- چرس
- چراگاه چهارپایان
- چرس ((چَ رَ))
- بند، زندان، شکنجه، آزار
- چرس
- چیزهایی که درویشان و گدایان از گدایی جمع کنند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رومال و روپاکی باشد که قلندران چهار گوشه آنرا بهم بندند و بر دوش یا ساق اندازند و آنچه از گدایی بهم رسد در آن نهند
رومال و روپاکی باشد که قلندران چهار گوشه آن را به هم بندند و بر دوش یا ساق اندازند و آن چه از گدایی به هم رسد در آن نهند
کیسه یا توبره ای که قلندران و درویشان آنچه از دریوزگی به دست می آورند در آن میریزند، برای مثال برون رفتم چو درویشان نمدپوش / چرسدان را حمایل کرده بر دوش (جنید خلخالی- مجمع الفرس - چرسدان)
پارسی
مسواک
چیزی که معلم به شاگرد می آموزاند خواه از روی کتاب و یا از خارج کتاب باشد، خواندن کتاب
آرس، ایزد جنگ، جنگ پاد
آموزه
هراس، خوف، رعب، وحشت
یونانی جنگ پاد ایزد جنگ
مهار شتر مسواک مسواک
آواز نرم وآهسته زنگی که بر گردن چهار پایان می بندند، زنگ
پوست انسان و حیوانات، جلد تن انسان و حیوان را گویند
زخم کارد و شمشیر و غیره جراحت، بریدگی ماده سفید رنگی که از زخم و دمل بیرون آید، ماده تیره رنگ و چربی که بسبب ناشستن تن یا جامه در روی پوست بدن یا لباس ظهر شود شوخ، چرکین کثیف. نان
پرنده ایست شکاری از رده شکاریان روزانه جزو راسته عقابها که حثه اش از باز و حتی از کلاغ معمول نیز کوچکتر است. استخوان تارس پای این پرنده بلند و قوی و نیروی پنجه هایش متوسط و بالها و پرهای دمش طویل است. چرغ برنگهای خاکستری بالکه های سیاه و سفید دیده میشود چرخ صقر
هوبره حباری
فلک سیاران را گویند، سپهر و آسمان و کره فلکی، فلک الافلاک
حالت نیم خواب، حالت کسی که او را خواب آمده، پی در پی چشم بر هم نهادن و باز کردن
زیادی نمودن، مقابل خشک، کمی سنگین تر از قرار میان بایع و مشتری
چریدن، چرا کردن از برای چه، بچه دلیل بهرچه، بچه علت، بچه سبب
خجالت، شرمندگی، تکه کاغذی که در آن دوا و چیزهای دیگری می پیچند
نگهبانی کردن
خراشیدن