جدول جو
جدول جو

معنی چرخیده - جستجوی لغت در جدول جو

چرخیده
(چَ دَ / دِ)
چرخ خورده. چرخ زده. رجوع به چرخیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرخیده
تصویر پرخیده
(دخترانه)
از لغات اساطیری است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
دور خود یا دور چیزی گردیدن، چرخ زدن، چرخ خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرویده
تصویر چرویده
چاره جویی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخنده
تصویر چرخنده
چرخ زننده،، گردنده، کسی یا چیزی که دور خود یا دور دیگری بچرخد
فرهنگ فارسی عمید
(پَ دَ / دِ)
رمز و ایما و اشارت باشد. (برهان). ظاهراً این صورت و معنی از مجعولات دساتیر است
لغت نامه دهخدا
(چَرْ دَ / دِ)
اسم مفعول از ’چرویدن’. چاره جستن را گشته و دیده (کذا). (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 456). چاره. جستن را گشتن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). چاره جویی کرده. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چاره جسته. (فرهنگ نظام) :
او سنگدل و من بمانده نالان
چرویده و رفته ز دست چاره.
منجیک (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
، دویده. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به چرویدن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ خَ دَ / دِ)
چرخ زننده. دوار. گردان. گردنده. گردگردان. آنکه بدور خود یا بدور دیگری چرخد. رجوع به چرخ و چرخندگی شود
لغت نامه دهخدا
(گِ کَ دَ)
چرخ زدن. گرد گردیدن. چون سنگ آسیا بدور خویش گشتن. مانند گردباد به گرد خویش درآمدن. گردیدن. بر یک جای گردیدن به گرد خویش. چرخ خوردن بدور خود یا بدور چیزی یا کسی، رقصیدن. چرخ زدن از روی شوق و شعف، راه رفتن بیهوده و بدون قصد. بی قصدی و کاری از سوئی بسوئی رفتن. ول گشتن. پرسه زدن، دایر بودن مؤسسه ای یا اداره ای
لغت نامه دهخدا
تصویری از چرخنده
تصویر چرخنده
گردنده، گردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
((چَ دَ))
دور خود یا چیزی گردیدن
فرهنگ فارسی معین
ایما، رمز، مخالف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حرکت دورانی داشتن، چرخ خوردن، چرخ زدن، دور خودگردیدن، گردیدن، گشتن، پیچیدن، اداره شدن، پرسه زدن، این سو و آن سو رفتن، جریان داشتن، تکرار شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
يلفّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
Revolve, Swirl, Turn, Veer, Whirl
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
tourner, tourbillonner, virer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
girar, rodopiar, virar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
kuzunguka, geuka, kuzungusha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
вращаться , вихриться , поворачивать , свернуть , вертеться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
sich drehen, wirbeln, drehen, abbiegen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
обертатися , обертатись , повертати , звертати , кружити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
obracać się, wirować, obracać, skręcać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
گھومنا , مڑنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
ঘোরানো , ঘুরে বেড়ানো , ঘুরানো , ঘুরানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
dönmek, yön değiştirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
ruotare, vorticare, girare, virare, vortice
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
회전하다 , 소용돌이치다 , 돌다 , 방향을 바꾸다 , 빙빙 돌다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
回転する , 渦巻く , 回す , 方向転換する , くるくる回る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
להסתובב , להסתובב , לסובב , לפנות , להסתובב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
घूमना , घुमाना , मुड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
berputar, berputar-putar, berbelok
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
หมุน , หมุน , หัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
旋转 , 漩涡 , 转 , 转向
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
girar, remolinar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
draaien, afslaan, tollen
دیکشنری فارسی به هلندی