جدول جو
جدول جو

معنی چرخه - جستجوی لغت در جدول جو

چرخه
دوره
تصویری از چرخه
تصویر چرخه
فرهنگ واژه فارسی سره
چرخه
هر چیز شبیه چرخ، آلتی در چرخ نخریسی دستی که نخ را دور آن پیچند، کلاف نخ، گیاهی است که ساقه سست و باریک دارد چرخله کافیلو شکاعی، قرقره. یا چرخه آبنوس. آسمان (عموما)، فلک اول فلک قمر (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
چرخه
هر چیز شبیه چرخ، چرخ دستی که زنان با آن نخ می ریسند، چرخ کوچک پنبه ریسی، آلتی در چرخ نخ ریسی دستی که نخ دور آن پیچیده می شود، چرخ نخ ریسی، کلاف نخ، برای مثال از آن چرخه که گرداند زن پیر / قیاس چرخ گردنده همی گیر (نظامی۲ - ۱۰۲)
گیاهی با ساقۀ سست و باریک، چرخله، کافیلو
تصویری از چرخه
تصویر چرخه
فرهنگ فارسی عمید
چرخه
((چَ خِ))
زنجیره، مجموع فرایندهای مرتبط با هم، فاصله زمانی ای که در طی آن یک حادثه یا پدیده منظم رخ می دهد، سیکل
تصویری از چرخه
تصویر چرخه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرمه
تصویر چرمه
(دخترانه)
اسب به ویژه اسب سفیدرنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرخه
تصویر سرخه
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرخه
تصویر فرخه
رقص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برخه
تصویر برخه
پاره وحصه و بهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرمه
تصویر چرمه
اسب (مطلقا)، اسب سفید، چرمینه مچاچنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرده
تصویر چرده
رنگ لون (عموما)، رنگ چهره و پوست: سیاه چرده
فرهنگ لغت هوشیار
مدور مانند چرخ گرد مثل چرخ، هر چیز که بچرخد، جامه نازک ابریشمی، نوعی از اطلس، هر چیز که آنرا استادان ریخته گر و مسگر چرخ کرده باشند، مستراح ادبخانه
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز شبیه چرخ، آلتی در چرخ نخریسی دستی که نخ را دور آن پیچند، کلاف نخ، گیاهی است که ساقه سست و باریک دارد چرخله کافیلو شکاعی، قرقره. یا چرخه آبنوس. آسمان (عموما)، فلک اول فلک قمر (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
کاغذی باشد چرب و تنگ که نقاشان و مصوران بر روی صفحه تصویر و طرح و نقش آن را بردارند
فرهنگ لغت هوشیار
جامه پشمی خشن که چوپانان و برزیکران پوشند، جامه پشمی ضخیم که راهبان نصاری پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخه
تصویر سرخه
سرخ رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرخه
تصویر صرخه
افغان و بانگ، فریاد کردن، بانگ نماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرمه
تصویر چرمه
اسب، مخصوصاً اسب سفید، برای مثال سلطان یک سوارۀ گردون به جنگ دی / بر چرمه تنگ بندد و هّرا برافکند (خاقانی - ۱۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برخه
تصویر برخه
حصه، جزء، پاره ای از چیزی، در ریاضیات کسر، عدد کسری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخله
تصویر چرخله
چرخه، هر چیز شبیه چرخ، چرخ دستی که زنان با آن نخ می ریسند، چرخ کوچک پنبه ریسی، آلتی در چرخ نخ ریسی دستی که نخ دور آن پیچیده می شود، چرخ نخ ریسی، کلاف نخ، برای مثال از آن چرخه که گرداند زن پیر / قیاس چرخ گردنده همی گیر (نظامی۲ - ۱۰۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخه
تصویر فرخه
جوجه ماده مونث فرخ و نیزه پهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخه
تصویر برخه
((بَ خِ))
پاره ای از هر چیز، عدد کسری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرمه
تصویر چرمه
((چَ مَ))
اسب، اسب سفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرده
تصویر چرده
((چَ دِ))
رنگ، رنگ پوست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرخی
تصویر چرخی
((چَ))
جامه نازک ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
((چَ بَ یا بِ))
کاغذ چرب و تنک که نقاشان بر روی صفحه تصویر و طرح گذارند و با قلم مو صورت و نقش آن را بردارند، پرده ای که بر روی شیر بندد، قیماق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چربه
تصویر چربه
چربک، چربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرده
تصویر چرده
رنگ پوست بدن و روی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخه
تصویر سرخه
نوعی کبوتر سرخ رنگ، کرمی کوچک و سرخ رنگ که از آفت های درخت خرما است و پیش از رسیدن خرما داخل آن شده و باعث ریختن میوۀ درخت می شود، سرخ، سرخ رنگ، مری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخی
تصویر چرخی
گرد مانند چرخ
فروشنده ای که کالاهایش بر روی چرخ دستی قرار دارد
کسی که در سماع به دور خود می چرخد
ویژگی چیزی که با چرخ تراش داده و صاف و صیقلی شده باشد مانند ظرف های مسی و برنجی
نوعی اطلس و جامۀ ابریشمی نازک
جنگجویی که با کمان تیر می انداخته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخش
تصویر چرخش
Circling, Circulation, Gyration, Rotation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
круговой , циркуляция , вращение , вращение
دیکشنری فارسی به روسی
kreisend, Zirkulation, Drehung, (DE) Rotation
دیکشنری فارسی به آلمانی
обертальний , циркуляція , обертання , обертання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
okrężny, cyrkulacja, obrót, (PL) rotacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
环绕的 , 循环 , 旋转 , 旋转
دیکشنری فارسی به چینی