جدول جو
جدول جو

معنی چرخانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

چرخانیدن
(گُ لَ بَ تَ)
چرخاندن. گرداندن. گرد گردانیدن. بدور درآوردن، دستگاهی را اداره کردن. اداره یا ملک یا کارخانه ای را دایر داشتن. اداره کردن. رجوع به چرخاندن شود
لغت نامه دهخدا
چرخانیدن
گرد گردانیدن
تصویری از چرخانیدن
تصویر چرخانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
چرخانیدن
((چَ دَ))
حرکت دادن چرخ به دور محورش، چرخاندن
تصویری از چرخانیدن
تصویر چرخانیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
چرخ دادن، گرداندن و حرکت دادن چرخ دور محور خودش
کنایه از اداره کردن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ کَ دَ)
چرباندن. زیادت کردن. افزودن وزن چیزی را هنگام وزن کردن. سنگین تر از وزن مقرر کشیدن. زیاد کردن بهره و سهم کسی هنگام قسمت کردن. زیاد دادن بهر کسی را. چرباندن سهم کسی بقدری که بیش از حق خود نصیب برد، زیاد کردن قیمت جنس. بهای کالائی را افزودن. رجوع به چرباندن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ / بُ دَ)
راست معاملگی نمودن. (آنندراج) ، نیک تربیت شدن و پرورده شدن، خوشخوی گشتن. (ناظم الاطباء) (استینگاس) ، آویزان شدن گوش حیوانات. (ناظم الاطباء) (استینگاس) (دمزن)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ کَ دَ)
چرخانیدن. حرکت دوری دادن بچیزی. (فرهنگ نظام). گرداندن. گردانیدن، اداره کردن: چرخاندن دستگاهی یا ملکی یا اداره ای. رجوع به چرخانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ کَ دَ)
شبانی و چوپانی کردن. علف در علفزار بحیوانات خورانیدن. (ناظم الاطباء). چراندن. (فرهنگ نظام). چراندن حیوانات علف خوار در مرتع یا بیابان. ستوران و چارپایان چرائی را در چراگاه چرا دادن. چارپایان علف خوار را به چرا بردن و آنها را در مرتع به چرا واداشتن. ارعاء. ارتاع. اسامه. رعی. (منتهی الارب) : و گفتند ما را اجازه ده تا اینجا باشیم و آب خوریم و چارپایان را بچرانیم. (قصص الانبیاء ص 50) ، علف مرتع را چراندن. سبزه و گیاه چراگاهی را بمصرف خوراک چارپایان رساندن. علفزاری را گذاشتن که ستوران چرنده علف آنرا بچرند. رجوع به چراندن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
چرخانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
علف خورانیدن بحیوانات گردش دادن حیوانات علفخوار در علفزارها تا چرا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
((چَ دَ))
حرکت دادن چرخ به دور محورش، چرخانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرانیدن
تصویر چرانیدن
((چَ دَ))
علف خورانیدن به حیوانات، چراندن
فرهنگ فارسی معین
به حرکت درآوردن، به دور خود گرداندن، وادار به چرخیدن کردن، چرخانیدن، چرخ دادن، به جریان انداختن، اداره کردن، کنترل کردن، مهار کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
تناوبٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
Churn, Circulate, Contort, Cycle, Rotate, Spin, Swivel, Twirl, Wheel
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
baratter, circuler, tordre, cycler, tourner, pivoter, tourbillonner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
збивати , циркулювати , скручувати , катати на велосипеді , обертати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
かき混ぜる , 循環する , ねじる , サイクリングする , 回転させる , 回転する , 回転させる , 回す
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
взбивать , циркулировать , скручивать , циклировать , вращать , вращать , вертеть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
ہلانا , پھیلانا , مروڑنا , سائیکل چلانا , گھمانا , گھومانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
নাড়াচাড়া করা , প্রচার করা , মোড়ানো , সাইকেল চালানো , ঘূর্ণন করা , ঘুরানো , ঘোরানো , ঘুরানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
kuchanganya, kusambaza, twisting, baiskeli, kuzungusha, pinda
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
çalkalamak, dolaşmak, bükmek, bisiklet sürmek, döndürmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
휘젓다 , 순환하다 , 비틀다 , 자전거를 타다 , 회전시키다 , 돌리다 , 회전하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
לערבב , להפיץ , לסובב , לרכוב על אופניים , לסובב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
mieszać, krążyć, skręcać, jeździć na rowerze, obracać, kręcić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
मथना , प्रसारित करना , मरोड़ना , साइकिल चलाना , घुमाना , घुमा देना , घुमा देना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
mengaduk, beredar, memelintir, bersepeda, memutar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
คน , หมุนเวียน , บิด , ขี่จักรยาน , หมุน , หมุน , หมุน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
roeren, circuleren, draaien, fietsen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
batir, circular, retorcer, ciclar, rotar, girar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
rühren, zirkulieren, verdrehen, radeln, drehen, schwenken, wirbeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
bater, circular, torcer, ciclar, girar, rodopiar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
搅拌 , 循环 , 扭曲 , 旋转 , 打转 , 转动
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چرخاندن
تصویر چرخاندن
mescolare, circolare, torcere, pedalare, ruotare, girare, fare girare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی