جدول جو
جدول جو

معنی چرته - جستجوی لغت در جدول جو

چرته
(چَتَ / تِ)
بمعنی رنگ و لون باشد. (برهان). چرده. (انجمن آرا). پوست سیه رنگ. (انجمن آرا). بمعنی رنگ و پوست آدمی. (آنندراج) (غیاث). بمعنی لون و رنگ باشد و آن را چرده نیز نامند. (جهانگیری). رنگ و لون و گون. (ناظم الاطباء). رنگ. (فرهنگ نظام). چرده. چرزه. پام. فام. گون. گونه. رجوع به چرده و چرزه شود
لغت نامه دهخدا
چرته
منطقه ای ییلاقی در جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرمه
تصویر چرمه
(دخترانه)
اسب به ویژه اسب سفیدرنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برته
تصویر برته
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی از خاندان لواده، در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چرمه
تصویر چرمه
اسب، مخصوصاً اسب سفید، برای مثال سلطان یک سوارۀ گردون به جنگ دی / بر چرمه تنگ بندد و هّرا برافکند (خاقانی - ۱۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشته
تصویر چشته
طعمه ای که به حیوانات می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چفته
تصویر چفته
خم، خمیده، خم شده، کج، برای مثال بدین ماند این قامت چفته ام / که گویی به گل در فرورفته ام (سعدی۱ - ۱۸۳ حاشیه)، طاق و سقف خمیده، دروغ، بهتان، گمان بد، برای مثال من بر سخا و تربیتت کیسه دوخته / حساد می نهند به تضریب چفته ام (کمال الدین اسماعیل - لغتنامه - چفته)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغته
تصویر چغته
نوعی کفش که هنگام راه رفتن در روی برف به پا می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرتی
تصویر چرتی
کسی که چرت می زند و در حال چرت زدن است، چرت زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخه
تصویر چرخه
هر چیز شبیه چرخ، چرخ دستی که زنان با آن نخ می ریسند، چرخ کوچک پنبه ریسی، آلتی در چرخ نخ ریسی دستی که نخ دور آن پیچیده می شود، چرخ نخ ریسی، کلاف نخ، برای مثال از آن چرخه که گرداند زن پیر / قیاس چرخ گردنده همی گیر (نظامی۲ - ۱۰۲)
گیاهی با ساقۀ سست و باریک، چرخله، کافیلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چسته
تصویر چسته
نغمه، آهنگ، آواز،
پوست کفل چهارپایان، پوست کفل اسب و خر، پوست اسب یا الاغ که دباغی شده باشد، ساغری، کیمخت، زرغب، سغری
فرهنگ فارسی عمید
هر چیز شبیه چرخ، آلتی در چرخ نخریسی دستی که نخ را دور آن پیچند، کلاف نخ، گیاهی است که ساقه سست و باریک دارد چرخله کافیلو شکاعی، قرقره. یا چرخه آبنوس. آسمان (عموما)، فلک اول فلک قمر (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
چاشت، طعمه نواله، غذایی که بحیوانات (ماهیان جانوران درنده و غیره) دهند، چاشنی مزه، کمی از گوشت که بمرغان شکاری دهند تا آنها را حریصص بشکار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
زغال سوده ای که در پارچه بندند و بر کاغذی سوزن زده طراحی کرده مالند تا از آن طرح و نقش بجای دیگر نشیند و آن کاغذ سوزن را نیز گویند خاکه نقاشان طرح بیرنگ، آفتی که بانگور میرسد بطوری که دانه هایش بگرد آلوده میشود و سیاه میگردد (خراسان و گلپایگان)، سلولهای جنسی نر گیاهان که اکثر کروی شکلند و در داخل سیتوپلاسم آنها دو هسته دیده میشود یکی درشت تر بنام هسته روینده دیگری کوچکتر بنام هسته مولد. دانه گرده معمولا دارای دو غشا است، تنبان پهلوانان
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه زمین زراعت کرده و کاشته. خار شتر. یا کرته دشتی. اذخر. پیراهن قمیص، جامه و قبای یک تهی نیم تنه: (ز مستی باز کرده بند کرته ز شوخی کج نهاده طرف شب پوش) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرته
تصویر قرته
نادرست نویسی غرده غرته غرچه پارسیاست دیوث قلتبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارته
تصویر ارته
اسکنبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرتگه
تصویر چرتگه
آلتی چوبین برای جمع و تفریق حساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرمه
تصویر چرمه
اسب (مطلقا)، اسب سفید، چرمینه مچاچنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرده
تصویر چرده
رنگ لون (عموما)، رنگ چهره و پوست: سیاه چرده
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی است که بعض مردم گیلان و طالش هنگامی که برف زیاد بر زمین نشسته بپای خود بندند تا در برف فرو نروند قسمتی راکت برف
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی است که بعض مردم گیلان و طالش هنگامی که برف زیاد بر زمین نشسته بپای خود بندند تا در برف فرو نروند قسمتی راکت برف
فرهنگ لغت هوشیار
توبره کوچک درویشان که درآن چرس و چیزهای دیرگر بردارند، توشه دان درویشان، کنایه از معلومات باطنی افراد
فرهنگ لغت هوشیار
کاغذی باشد چرب و تنگ که نقاشان و مصوران بر روی صفحه تصویر و طرح و نقش آن را بردارند
فرهنگ لغت هوشیار
روسی اشمار چهار چوبه ای که دارای چند رشته مهره های چوبین بسیم کشیده است و بدان اعداد را محاسبه و جمع و تفریق کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرتکه
تصویر چرتکه
((چُ کِ))
چتکه، ابزاری است برای محاسبه و آن چهارچوبی است دارای تعدادی میله که هر میله خود دارای تعدادی مهره است که به وسیله آن عمل جمع و تفریق را انجام می دهند. البته این نوع روش حساب در قدیم بیشتر مرسوم بود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چفته
تصویر چفته
((چَ تِ یا تَ))
خمیده، خم شده، چفده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چفته
تصویر چفته
دروغ، بهتان
فرهنگ فارسی معین
((چَ بَ یا بِ))
کاغذ چرب و تنک که نقاشان بر روی صفحه تصویر و طرح گذارند و با قلم مو صورت و نقش آن را بردارند، پرده ای که بر روی شیر بندد، قیماق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چغته
تصویر چغته
((چُ تَ یا تِ))
آلتی است که بعضی مردم گیلان و طالش، هنگامی که برف زیاد بر زمین نشسته به پای خود بندند تا در برف فرو نروند، قسمی راکت برف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرخه
تصویر چرخه
((چَ خِ))
زنجیره، مجموع فرایندهای مرتبط با هم، فاصله زمانی ای که در طی آن یک حادثه یا پدیده منظم رخ می دهد، سیکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرده
تصویر چرده
((چَ دِ))
رنگ، رنگ پوست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرمه
تصویر چرمه
((چَ مَ))
اسب، اسب سفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرخه
تصویر چرخه
دوره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چفته
تصویر چفته
اتهام
فرهنگ واژه فارسی سره