جدول جو
جدول جو

معنی چربیدن - جستجوی لغت در جدول جو

چربیدن
چیره شدن، غالب شدن
تصویری از چربیدن
تصویر چربیدن
فرهنگ لغت هوشیار
چربیدن
افزون آمدن، فزونی یافتن، چیره شدن، غالب شدن، برای مثال سعدی ازاین پس نه عاقل است و نه هشیار / عشق بچربید بر فنون فضایل (سعدی۲ - ۴۷۹)، سنگین تر شدن چیزی از چیز دیگر
تصویری از چربیدن
تصویر چربیدن
فرهنگ فارسی عمید
چربیدن
((چَ دَ))
سنگین تر شدن چیزی بر چیز دیگر از حیث وزن، چیره شدن کسی بر دیگری
تصویری از چربیدن
تصویر چربیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
اتصال یافتن جسمی به جسمی دیگر که انفصال ان مشکل باشد را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرویدن
تصویر چرویدن
چاره جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنبیدن
تصویر چنبیدن
جستن خیز کردن، گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
دور خود یا دور چیزی گردیدن، چرخ زدن، چرخ خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرویدن
تصویر چرویدن
چاره جستن، چاره جویی کردن، در پی چاره بودن، چاره اندیشیدن، برای مثال یکی دانش پژوهی داشت گربز / به چرویدن نگشته هیچ عاجز (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۷)، رفتن، دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، تکیدن، پو گرفتن، تاختن، پوییدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
((چَ دَ))
دور خود یا چیزی گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
((چَ دَ))
متصل شدن چیزی به چیز دیگر چنان که جدا کردن آن ها دشوار باشد، چیزی را محکم به دست گرفتن، محکم پیوستن به کسی یا چیزی، میل کردن، متمایل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
متصل شدن و پیوستن چیزی به چیز دیگر با ماده ای چسبناک، کنایه از چیزی را محکم به دست گرفتن، کنایه از محکم پیوستن به کسی یا چیزی، کنایه از مطلوب و دلپذیر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چمبیدن
تصویر چمبیدن
Nestle, Squat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چسبیدن
تصویر چسبیدن
Adhere, Cling, Grip
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چرخیدن
تصویر چرخیدن
Revolve, Swirl, Turn, Veer, Whirl
دیکشنری فارسی به انگلیسی
устроиться уютно , приседать
دیکشنری فارسی به روسی
прилипать , цепляться , схватывать
دیکشنری فارسی به روسی
вращаться , вихриться , поворачивать , свернуть , вертеться
دیکشنری فارسی به روسی
sich einkuscheln, hocken
دیکشنری فارسی به آلمانی
haften, sich festhalten, greifen
دیکشنری فارسی به آلمانی
sich drehen, wirbeln, drehen, abbiegen
دیکشنری فارسی به آلمانی
закутатися , присідати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
прилипати , чіплятися , хапати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
обертатися , обертатись , повертати , звертати , кружити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
przytulać się, siadać
دیکشنری فارسی به لهستانی
przylegać, czepiać się, chwytać
دیکشنری فارسی به لهستانی
obracać się, wirować, obracać, skręcać
دیکشنری فارسی به لهستانی
附着 , 紧贴 , 握住
دیکشنری فارسی به چینی
旋转 , 漩涡 , 转 , 转向
دیکشنری فارسی به چینی
aderir, agarrar-se, agarrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
rannicchiarsi, accovacciarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
aderire, aggrapparsi, afferrare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ruotare, vorticare, girare, virare, vortice
دیکشنری فارسی به ایتالیایی