دهی است از دهستان بنجک رستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر که در 60هزارگزی جنوب نوشهر واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 450 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، ارزن و مختصر حبوبات، شغل اهالی زراعت و بافتن چادر شب، شال و جاجیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان بنجک رستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر که در 60هزارگزی جنوب نوشهر واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 450 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، ارزن و مختصر حبوبات، شغل اهالی زراعت و بافتن چادر شب، شال و جاجیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
تا و شکن در پارچه یا لباس یا پوست بدن یا مو یا پوستۀ زمین یا چیز دیگر، تا، شکن، شکنج، چروک هر چیز نوک تیز که می خلد و به جایی فرو می رود مانند سیخ، خار و سوزن، برای مثال آدمیان را سخنی بس بود / گاو بود کش خله در پس بود (امیرخسرو۱ - ۱۲۵)، بانگ و فریاد، هیاهو، غوغا، سر و صدا، برای مثال برآید یکی باد با زلزله / ز گیتی برآرد خروش و خله (فردوسی - ۱/۲۵۱)، بیخود و هرزه، یاوه، درد ناگهانی چین آوردن: به وجود آمدن تا و شکن در چیزی، چین افتادن چین افتادن: به وجود آمدن تا و شکن در چیزی چین انداختن: به وجود آوردن تا و شکن در چیزی، چین دادن چین برداشتن: به وجود آمدن تا و شکن در چیزی، چین افتادن چین خوردن: به وجود آمدن تا و شکن در چیزی، چین افتادن چین دادن: به وجود آوردن تا و شکن در چیزی
تا و شکن در پارچه یا لباس یا پوست بدن یا مو یا پوستۀ زمین یا چیز دیگر، تا، شکن، شکنج، چروک هر چیز نوک تیز که می خلد و به جایی فرو می رود مانندِ سیخ، خار و سوزن، برای مِثال آدمیان را سخنی بس بُوَد / گاو بود کش خله در پس بُوَد (امیرخسرو۱ - ۱۲۵)، بانگ و فریاد، هیاهو، غوغا، سر و صدا، برای مِثال برآید یکی باد با زلزله / ز گیتی برآرد خروش و خله (فردوسی - ۱/۲۵۱)، بیخود و هرزه، یاوه، درد ناگهانی چین آوردن: به وجود آمدن تا و شکن در چیزی، چین افتادن چین افتادن: به وجود آمدن تا و شکن در چیزی چین انداختن: به وجود آوردن تا و شکن در چیزی، چین دادن چین برداشتن: به وجود آمدن تا و شکن در چیزی، چین افتادن چین خوردن: به وجود آمدن تا و شکن در چیزی، چین افتادن چین دادن: به وجود آوردن تا و شکن در چیزی
سایبان کوچک دسته دار که در زیر آفتاب یا هنگام باریدن برف و باران روی سر نگه می دارند سایبانی که در قدیم بر سر پادشاه یا در کنار تخت پادشاهی نگه می داشتند به علامت سلطنت و شهریاری، چتر پادشاهی چتر آبگون: کنایه از آسمان چتر آبنوس: کنایه از شب چتر روز: چتر زرین، کنایه از آفتاب چتر زر: چتر زرین، کنایه از آفتاب چتر زرین: کنایه از آفتاب چتر سیمابی: چتر سیمین، کنایه از ماهتاب، ماه شب چهارده چتر سیمین: کنایه از ماهتاب، ماه شب چهارده چتر شام: چتر عنبرین، کنایه از شب، تاریکی شب چتر عنبری: چتر عنبرین، کنایه از شب، تاریکی شب چتر عنبرین: کنایه از شب، تاریکی شب چتر کحلی: چتر آبگون، کنایه از آسمان، ابر سیاه چتر مینا: چتر آبگون، کنایه از آسمان چتر نجات: چتری که با آن از هواپیما، بالگرد و امثال آن فرود می آیند چتر نور: چتر زرین، کنایه از آفتاب
سایبان کوچک دسته دار که در زیر آفتاب یا هنگام باریدن برف و باران روی سر نگه می دارند سایبانی که در قدیم بر سر پادشاه یا در کنار تخت پادشاهی نگه می داشتند به علامت سلطنت و شهریاری، چتر پادشاهی چَتر آبگون: کنایه از آسمان چَتر آبنوس: کنایه از شب چَتر روز: چَتر زرین، کنایه از آفتاب چتر زر: چَتر زرین، کنایه از آفتاب چَتر زرین: کنایه از آفتاب چَتر سیمابی: چَتر سیمین، کنایه از ماهتاب، ماه شب چهارده چَتر سیمین: کنایه از ماهتاب، ماه شب چهارده چَتر شام: چَتر عنبرین، کنایه از شب، تاریکی شب چَتر عنبری: چَتر عنبرین، کنایه از شب، تاریکی شب چَتر عنبرین: کنایه از شب، تاریکی شب چَتر کحلی: چَتر آبگون، کنایه از آسمان، ابر سیاه چَتر مینا: چَتر آبگون، کنایه از آسمان چَتر نجات: چتری که با آن از هواپیما، بالگرد و امثال آن فرود می آیند چَتر نور: چَتر زرین، کنایه از آفتاب
نوعی زردوزی و بخیه دوزی، پارچۀ زردوزی شده، جامۀ زربفت، برای مثال خروه وار سحرخیز باش تا سر و تن / به تاج لعل و قبای چکن بیارایی (کمال الدین اسماعیل - ۱۳)
نوعی زردوزی و بخیه دوزی، پارچۀ زردوزی شده، جامۀ زربفت، برای مِثال خروه وار سحرخیز باش تا سر و تن / به تاج لعل و قبای چکن بیارایی (کمال الدین اسماعیل - ۱۳)
فلزی مرکب از آهن و زغال که تقریباً پنج درصد کربن دارد چدن الماسه: نوعی چدن سخت و شکننده، چدن سفید چدن سفید: نوعی چدن سخت و شکننده چدن خاکستری: نوعی چدن که در ریخته گری و قالب گیری به کار می رود
فلزی مرکب از آهن و زغال که تقریباً پنج درصد کربن دارد چُدَنِ الماسه: نوعی چدن سخت و شکننده، چدن سفید چُدَن سفید: نوعی چدن سخت و شکننده چُدَن خاکستری: نوعی چدن که در ریخته گری و قالب گیری به کار می رود
جمع فتنه، خلالوش ها آشوب ها جاور (حالت)، گونه، آزمودن، به شگفت آوردن، به آشوب کشاندن، در آشوب افتادن، به آتش سوختن آزمودن، گداختن سیم و زر در آتش جهت امتحان، گمراه کردن - اختلاف کردم مردم در رای و تدبیر، آزمایش، اختلاف در آرا، گناه ورزی، گناه، عذاب محنت، جنگ ستیزه، آشوب، عبرت شگفتی، فریفته مفتون، دلداده عاشق، معشوقی که موجب فتنه و آشوب گردد، جمع فتن، درختی است از تیره سبزی آساها که یکی از گونه های درخت صمغ عربی است و دارای صمغی بسیار خوشبو می باشد درخت عطر عقاقی عقاقی عطری درخت عنبر، گیاهی است معطر از تیره اسفنجیان که به صورت درختچه است و به عنوان یک گیاه و به عنوان یک گیاه زمینی در باغها کشت می شود چای مکزیکی امبروسیا زربیح شای مکی چای مکه چای اسپانیا حشیشه المریم شای بیت المقدس
جمع فتنه، خلالوش ها آشوب ها جاور (حالت)، گونه، آزمودن، به شگفت آوردن، به آشوب کشاندن، در آشوب افتادن، به آتش سوختن آزمودن، گداختن سیم و زر در آتش جهت امتحان، گمراه کردن - اختلاف کردم مردم در رای و تدبیر، آزمایش، اختلاف در آرا، گناه ورزی، گناه، عذاب محنت، جنگ ستیزه، آشوب، عبرت شگفتی، فریفته مفتون، دلداده عاشق، معشوقی که موجب فتنه و آشوب گردد، جمع فتن، درختی است از تیره سبزی آساها که یکی از گونه های درخت صمغ عربی است و دارای صمغی بسیار خوشبو می باشد درخت عطر عقاقی عقاقی عطری درخت عنبر، گیاهی است معطر از تیره اسفنجیان که به صورت درختچه است و به عنوان یک گیاه و به عنوان یک گیاه زمینی در باغها کشت می شود چای مکزیکی امبروسیا زربیح شای مکی چای مکه چای اسپانیا حشیشه المریم شای بیت المقدس