جدول جو
جدول جو

معنی چاییدن - جستجوی لغت در جدول جو

چاییدن
سرما خوردن، مبتلا به زکام شدن، ناخوش شدن از سرماخوردگی، چایمان، چاهیدن
تصویری از چاییدن
تصویر چاییدن
فرهنگ فارسی عمید
چاییدن
(گُ نِ دَ)
چایمان کردن. زکام کردن. چاهیدن. (ناظم الاطباء). سرما خوردن. (ناظم الاطباء). نزله کردن. رجوع بچایمان کردن و زکام کردن و سرما خوردن و سرد شدن شود، سخت سرد شدن چیزی، مانند مشروب و مواد غذایی در مجاورت یخ یا درون یخچال
لغت نامه دهخدا
چاییدن
سرما خوردن ناخوش شدن بسبب سرما خوردگی
تصویری از چاییدن
تصویر چاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
چاییدن
((دَ))
سرما خوردن، ناخوش شدن، چایش
تصویری از چاییدن
تصویر چاییدن
فرهنگ فارسی معین
چاییدن
زکام شدن، سرماخوردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاییدن
تصویر پاییدن
نگهبانی کردن، چشم به کسی یا چیزی دوختن و مراقب آن بودن، زیر نظر قرار دادن، همیشه و جاوید بودن، پایدار ماندن، درنگ کردن، ایستادن، برای مثال چو خواهی که ز ایدر شوی باز جای / زمانی نگویم بر من بپای (فردوسی - ۶/۵۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساییدن
تصویر ساییدن
کوبیدن و نرم کردن، سودن، برای مثال فضل و هنر ضایع است تا ننمایند / عود بر آتش نهند و مشک بسایند (سعدی - ۱۲۰)، به هم مالیدن دو چیز، چیزی را ساو دادن و چرک یا زنگ آن را زدودن، سوهان زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
تاراج کردن، غارت کردن، اموال مردم را به یغما بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاییدن
تصویر شاییدن
شایستن، سزاوار بودن، لایق و مناسب بودن، درخور بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاویدن
تصویر چاویدن
بانگ کردن و نالیدن، برای مثال ای عاشق دلسوز و ز کام دل خود دور / می نال و همی چاو که معذوری معذور (بوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۵)، بانگ و خروش کردن پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاهیدن
تصویر چاهیدن
چاییدن، سرما خوردن، مبتلا به زکام شدن، ناخوش شدن از سرماخوردگی، چایمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاییدن
تصویر زاییدن
به دنیا آوردن نوزاد، بچه آوردن، زادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاییدن
تصویر خاییدن
چیزی را با دندان نرم کردن، جویدن، برای مثال همه نخل بندان بخایند دست / ز حیرت که نخلی چنین کس نبست (سعدی۱ - ۱۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاییدن
تصویر لاییدن
نالیدن، زوزه کشیدن، برای مثال پنجه در صید برده ضیغم را / چه تفاوت کند که سگ لاید (سعدی - ۱۴۶)، هرزه گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاییدن
تصویر تاییدن
صبر کردن، گذراندن
فرهنگ لغت هوشیار
نالیدن، هرزه گویی کردن: ملامتم مکنید ار دراز می لایم بود که کشف شود حال بنده پیش شما. (مولوی لغ)، عوعو کردن (سگ) : سگ لاید و کاروان گذرد. (مثل)، نالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاییدن
تصویر شاییدن
سزاوار بودن لایق و مناسب بودن در خور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاییدن
تصویر خاییدن
جویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاهیدن
تصویر چاهیدن
زکام شدن، دچار سرما خوردگی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چائیدن
تصویر چائیدن
سرماخوردن، زکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چامیدن
تصویر چامیدن
خرامیدن ادرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
غارت کردن، تاراج کردن، چپاول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار را ندیده و نچشیده باشد، محبوب، مستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاییدن
تصویر زاییدن
بار نهادن، فارغ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهبانی کردن حراست کردن در نظر داشتن مواظب بودن، توقف کردن بودن ایستادن ماندن درنگ کردن، ثبات و دوام داشتن مدام بودن جاوید بودن قایم بودن، منتظر بودن چشم داشتن، پایداری کردن پا فشردن، بقا زیستن ماندن، قسمت کردن بخشیدن، مهم شمردن وزن نهادن، رصد کردن و مراقبت کردن: (پاییدن وقت) و (پاییدن ستاره) و (بپای تا بدایره اندر آید) (التفهیم 64) و (بپای ارتفاع آفتاب را) (التفهیم 313) -10 ملتفت و متوجه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باییدن
تصویر باییدن
لازم بودن واجب بودن ضرور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاویدن
تصویر چاویدن
نالیدن، زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاویدن
تصویر چاویدن
((دَ))
نالیدن، راز و نیاز عاشقانه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاییدن
تصویر خاییدن
((دَ))
جویدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاپیدن
تصویر چاپیدن
((دَ))
غارت کردن، تاراج کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چامیدن
تصویر چامیدن
شاشیدن، خرامیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاییدن
تصویر زاییدن
((دَ))
تولید مثل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاییدن
تصویر تاییدن
((دَ))
تأمل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاییدن
تصویر پاییدن
((دَ))
نگاهبانی کردن، مراقبت کردن، دوام داشتن، منتظر بودن، چشم داشتن، توقف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناییدن
تصویر ناییدن
افتخار
فرهنگ واژه فارسی سره