جدول جو
جدول جو

معنی چاهخانی - جستجوی لغت در جدول جو

چاهخانی
دهی است از دهستان عیسوند بخش برازجان شهرستان بوشهر که در 12 هزارگزی جنوب باختر برازجان و یک هزارگزی شوسۀ برازجان به بوشهر واقع شده، جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 707 تن سکنه دارد، آبش از چاه محصولش غلات، تنباکو و خرما، شغل اهالی زراعت و راهش فرعی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاهخانه
تصویر چاهخانه
چاه، برای مثال چون به پایان چاهخانه رسید / مرغ گفتی به آشیانه رسید (نظامی - ۶۷۵)، ته چاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاپخانه
تصویر چاپخانه
جای چاپ کردن اوراق و کتب، محلی با ماشین چاپ و دستگاه های حروف چینی برای چاپ کردن روزنامه و سایر اوراق، مطبعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوخانی
تصویر گاوخانی
حوض بزرگ، برکۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهانی
تصویر شاهانی
انگور شاهانی، نوعی انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهجانی
تصویر شاهجانی
از مردم شاهجان، پارچۀ لطیفی که در شاهجان بافته می شد
فرهنگ فارسی عمید
با دیگری چاخان کننده، کسی که عادت به چاخان کردن و خوش آمد گفتن دارد
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مطبعه. دارالطباعه. باسمه خانه. نام فارسی مطبعه و آن محلی است که کتابها را در آن چاپ میکنند. (لغات نو فرهنگستان). رجوع به چاپ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
یک نوع پارچه. پارچه ای که دارای خطوط صلیبی رنگارنگ باشد. (ناظم الاطباء). پارچه ای که دارای نقوش مربعی شکل باشد. پارچۀ شطرنجی، هر کس که تجاوز از شأن وحد خود کند. (ناظم الاطباء) ، دیگ بزرگی که دارای چارخانه باشد. (ناظم الاطباء) :
نخواهد ماند آخر جاودانه
در این نه مطبخ این یک چارخانه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان قاقازان بخش ضیاء آباد شهرستان قزوین، دارای 450 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند که در 162 هزارگزی جنوب خاوری شوسف واقع شده، دامنه و گرمسیر است و6 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
رهبانی، عمل راهبان، راهداری، رجوع به راهبان شود
لغت نامه دهخدا
ماهگانه، ماهانه، (آنندراج)، و رجوع به ماهگانه و ماهانه شود
لغت نامه دهخدا
در ترجمه محاسن اصفهان در وصف رویدشت آمده است که: فی الجمله ولایتی به انواع عمارت و زراعت پیراسته و اهالی به اصناف مروت و فتوت آراسته، به اقصای آن زمینی است مبسوط بر مسافتی مضبوط که آن هجده فرسنگ است در دو فرسنگ و بر آنجا مغیضی معروف به گاوخانی، خاصیت آن ابتلاع فواضل آبهای زندرود اصفهان و اراقت آن بر هشتادفرسنگی زمینها و صحراهای کرمان بحیثیتی که معظم بلاد و معتبر امهات مواضع آن در تکثیر ارتفاعات و توفر زراعات و غرس سایر اشجار میوه دارو غیرمیوه دار از گل و سرو و بید و چنار و نباتات و ریاحین بهار کلی اعتماد و اصلی اعتبار مد و جزر آن را استظهار دارد و هرگه که خبر غزارت آب گاوخانی و ایام مدّ آن به حد کرمان صورت انتشار یابد تمامت اهالی آن حدود چون ایام عید نوروز و مراسم تفرج و تماشا رخت طرب به دوش نشاط ببساط شادکامی کشند و مژدگانی آن حال در امیدواری آن سال از فراخ نعمتی و خوش عیشی و شادکامی بیکدیگر دهند و آن سال به خوشدلی و رفاهیت و آسایش گذارنند، (ترجمه محاسن اصفهان صص 35 - 36)
لغت نامه دهخدا
(هَِ تَ)
که آهیختنی نیست. مقابل آهختنی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد ’مزرعه ای است از مزارع قدیم النسق قاینات که هوایش ییلاقی و آبش از قنات است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 134)
لغت نامه دهخدا
خانه چهارم نرد، اصطلاحی در بازی نرد، خانه چهارم از نرد در زیر خانه افشار
لغت نامه دهخدا
عمل راهدان، صفت راهدان، آشنایی براه، شناسایی بر طریق، شناخت طریق، آشنایی براه و رسم و آداب، آگاهی داشتن از راه و رسم چیزی، دانستن راه
لغت نامه دهخدا
منسوب به شاه، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بادخوانی، نام چشمه ای است در قریۀ هوا که یکی از قراء دامغانست، گویند اگر اندک چیزی مردار در آن چشمه افتد باد و طوفان بمرتبه ای شود که آدم را ببرد و اسب را بیندازد، (برهان)، رجوع به آنندراج و انجمن آرا شود، نام چشمه ای است که در یکی از قرای دامغان بود و نام آن قریه هوا باشد و اگر زن حایضه لتۀ نجس خود را در آن چشمه افکند باد طوفان تند بهم رسد چندانکه اسب و آدم را رباید، شیخ آذری در کتاب غریب الدنیا و عجایب العلیا نظم کرده:
شهر قومس که دامغان نامند
قریه ای هست کش هوا خوانند
هست مشهور زآن مزار مقام
چشمۀ آب بادخانی نام
ار زنی حایض از رکوی پلید
اندر آن افکند کسی که رسید
از حوالی ّ آن برآید باد
برکند باد خاک زآن بنیاد،
(از جهانگیری)،
و رجوع به شعوری شود،
در عجایب المخلوقات آمده: به پنج فرسنگی دامغان چشمه ای است که آنرابادخانی خوانند اگر از نجاسات چیزی درو افکنند باد و سرما و بارندگی پیدا شود و چون بردارند تمام فرونشیند و چنانکه نجاست بیشتر بود باد و سرما بیش باشد واین معنی در آن ولایت مشهور است، (نزههالقلوب چ لیدن ج 3 ص 277)، مؤلف مرآت البلدان آرد: چشمه ای است در کوههای حوالی دامغان در طرف جنوب دره ای که بسمت چشمه علی می آیند و در جانب راست واقع، محوطه و حصار کوچکی در دور این چشمه ساخته اند و چشمه در وسط محوطه است، آب چشمه غلیظ و بدرنگ و باعفونت و دو ذرع پائین تر ازسطح زمین جریان دارد، این آب مرکب است از گوگرد و آهن و چنین معروفست که اگر چیزی از قاذورات و کثافات میان آن بیندازند باد و طوفان عظیمی برمیخیزد، مورخین قدیم در فقرۀ این چشمه اغراقات نوشته اند و گویند تا کثافات را پاک نکنند و از چشمه خارج نسازند باد وطوفان رفع نمیشود و هوا آرام نمیگیرد، بالجمله چشمۀ بادخانی در دامنۀ کوهی است که پشت آن محال هزارجریبی مازندرانست، (و پس از نقل مطالب مندرج در نزهه القلوب آرد) : صاحب عجایب المخلوقات گوید: زکریابن محمود الغزنوی از قول صاحب تحفه الغرایب نقل میکند که در جبل دامغان چشمه ای است که اگر در او نجاست بیندازند هوا بشدت مختلف میشود که بیم انهدام ابنیه هست، آنچه محققین بدقت نظر معلوم کرده اند چشمۀ بادخان عملی خارق عادت و خارج از دایرۀ طبع و طبیعت نیست، باد تندی که از بحر خزر برمیخیزد و غالباً هبوب این باد از نقطۀ شمال مغربی بجنوب شرقی است و مواضعی که در محوطۀ بحر خزر واقع شده اغلب دوچار بادهای سخت پی درپی میباشند و چون دره ای که آب چشمه علی از آن جریان دارد و بسمت شهر دامغان و جلگه ای که این شهر در آن واقع شده امتداد دارد و چشمۀ بادخان نیز در محاذات این دره میباشد، گاهی افتادن کثافتی درین چشمه برحسب اتفاق مقارن شده است با زمان وزیدن بادهای سختی که ازبحر خزر برمیخیزد و عوام الناس از قدیم الایام تاکنون چنین تصور کرده اند که وزیدن باد شدید در جلگۀ دامغان یا اختلاف هوا بهر نوع بعلت انداختن نجاست در چشمۀبادخانی بوده و هست تا مصمم برفع و پاک کردن آن میشوند البته مدتی طول میکشد و ازبرای وزیدن بادهای تندانتها و حدیست پس چنین گمان میکنند که ابتدای وزیدن باد بواسطۀ نجاست در چشمۀ بادخانی و قطع آن بجهت پاک و تمیز کردن آنست و اگر غیر از این که گفتیم باشد مسئله از قاعده طبیعت خارج است و تعبداً نمیتوان قبول کرد و عقلاً در امثال و نظایر این امور که مطلقاً دخلی بدین و مذهب ندارد براه تعبد نمیتوانند رفت، آنچه را مأخذ و دلیل عقلی است میپذیرند و آنچه برخلاف است رد مینمایند، (مرآت البلدان ج 4 صص 230 - 231)، رجوع به بادخان، بادخوان و بادخوانی شود، مرطوب، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام کوهی در اشکور واقع در ناحیۀ تنکابن به مازندران
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در بلوک برازجان از اعمال بندربوشهر و در حوالی این قریه بین مهرعلیخان شجاع الملک و قشون انگلیس در سال هزار و دویست و هفتاد و سه نزاع اتفاق افتاد، اراضی اینجا رمل است و هندوانۀ دیمی بعمل می آورد، اهالی عبای شتری میبافند، طول جلگه برازجان چهار فرسخ و عرض نیز همین قدر است، (از مرآت البلدان ج 4 ص 132)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماهگانی
تصویر ماهگانی
ماهانه
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به شاهجان (شهر مرو)، پارچه ای لطیف که در شهر مرو بافته میشد، پارچه لطیف (مطلقا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانخانی
تصویر خانخانی
چند فرمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاوخانه
تصویر چاوخانه
دستگاه و محلی که تهیه چاو را بعهده داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاپخانه
تصویر چاپخانه
مطبعه، محل چاپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانخانی
تصویر جانخانی
جوال بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهجانی
تصویر شاهجانی
منسوب به شاهجان (شهر مرو)، پارچه ای لطیف که در شهر مرو بافته می شد، پارچه لطیف (مطلقاً)
فرهنگ فارسی معین
((نِ))
محلی برای عرضه چای و نوشیدنی های معمولی دیگر و غالباً به همراه قلیان و غذا به مشتریان در مکان های عمومی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جانخانی
تصویر جانخانی
نوعی کیسه بزرگ
فرهنگ فارسی معین
مقنی گری، چاه جویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شطرنجی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مرتعی است در تنکابن و چند چشمه به همین نام، نام چشمه
فرهنگ گویش مازندرانی
چهارخانه، تکبیر
دیکشنری اردو به فارسی