- چامیر
- شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
معنی چامیر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پول، پیشاب
میری دادن، چیراندن، تیز کردن، نشان کردن امیری دادن امیر کردن بامارت گماردن، امیری
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
شاش، بول، چمین
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
غایط، پلیدی
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
غایط، پلیدی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شاه، پادشاه، حاکم، به صورت پیشوند در ابتدای بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند امیربانو، امیرپویا، و امیرحسین
پادشاه، فرمانروا، سلطان، خلیفه، کسی که فرمانروا بر قومی باشد
فرمانده، فرمانروا
فرمانده، فرمانروا، در امور نظامی صاحب منصب ارتشی دارای درجات بالاتر از سرهنگ، لقب شاهزادگان و بزرگان