مزیدٌفیه لفظ چالش، (فرهنگ نظام)، رفتاری باشد از روی تکبر و ناز، (برهان) (آنندراج)، خرامیدن، (غیاث)، رفتار از روی عجب و ناز، (ناظم الاطباء)، ناز و نخوت، تکبر و غرور: این نظر با آن نظر چالیش کرد ناگهانی از خرد خالیش کرد، مولوی، ، چالش، سعی و کوشش در جنگ، جنگ و جدال، رزم و پیکار: روز و شب در جنگ و اندر کشمکش کرده چالیش اولش با آخرش، مولوی، چون خیالی در دل شه یا سپاه کرد در چالیش ایشان را تباه، مولوی، گر نبودی نفس و شیطان و هوا گر نبودی زخم و چالیش و وغا، مولوی، جوشن و خود است مر چالیش را وین حریر و برد، مر تعریش را، مولوی، و رجوع به چالش شود
مزیدٌفیه لفظِ چالش، (فرهنگ نظام)، رفتاری باشد از روی تکبر و ناز، (برهان) (آنندراج)، خرامیدن، (غیاث)، رفتار از روی عجب و ناز، (ناظم الاطباء)، ناز و نخوت، تکبر و غرور: این نظر با آن نظر چالیش کرد ناگهانی از خرد خالیش کرد، مولوی، ، چالش، سعی و کوشش در جنگ، جنگ و جدال، رزم و پیکار: روز و شب در جنگ و اندر کشمکش کرده چالیش اولش با آخرش، مولوی، چون خیالی در دل شه یا سپاه کرد در چالیش ایشان را تباه، مولوی، گر نبودی نفس و شیطان و هوا گر نبودی زخم و چالیش و وغا، مولوی، جوشن و خود است مر چالیش را وین حریر و برد، مر تعریش را، مولوی، و رجوع به چالش شود
جنگ، جدال، مبارزه، برای مثال بفرمود شه تا دلیران روم / نمایند چالش درآن مرز و بوم (نظامی۵ - ۷۹۲)، امری که باید برای آن چاره ای پیدا شود، مسئله، رفتار از روی کبر و غرور و نخوت، با ناز و غرور خرامیدن
جنگ، جدال، مبارزه، برای مِثال بفرمود شه تا دلیران روم / نمایند چالش درآن مرز و بوم (نظامی۵ - ۷۹۲)، امری که باید برای آن چاره ای پیدا شود، مسئله، رفتار از روی کبر و غرور و نخوت، با ناز و غرور خرامیدن
الک دولک، بازی دو یا چند نفره ای که چوب کوتاهی را روی زمین می گذارند و با چوب درازتر به آن می زند و آن را به هوا پرتاب می کنند و سایر بازیکنان باید آن چوب را در هوا بگیرند، چالیک
الک دولک، بازی دو یا چند نفره ای که چوب کوتاهی را روی زمین می گذارند و با چوب درازتر به آن می زند و آن را به هوا پرتاب می کنند و سایر بازیکنان باید آن چوب را در هوا بگیرند، چالیک
دهی جزءدهستان حومه بخش لشت نشاء شهرستان رشت که در 2000 گزی شمال لشت نشاء واقع شده جلگه ای است مرطوب و مالاریائی، 150 تن سکنه دارد. آبش از نورود و توشاجوی سفیدرود و محصولش برنج و صیفی و شغل اهالی زراعت میباشد وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی جزءدهستان حومه بخش لشت نشاء شهرستان رشت که در 2000 گزی شمال لشت نشاء واقع شده جلگه ای است مرطوب و مالاریائی، 150 تن سکنه دارد. آبش از نورود و توشاجوی سفیدرود و محصولش برنج و صیفی و شغل اهالی زراعت میباشد وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نوعی بازی طفلان، نوعی وسیلۀ بازی مخصوص اطفال، نوعی بازی اطفال که در هر استان ایران بنامی معروف است و اسم مخصوص دارد، نام دو پاره چوب که در بازی مخصوص اطفال بکار میرود، دو پارچه چوب است که اطفال بدان بازی کنند یکی دراز بقدر سه وجب و دیگری کوتاه بمقدار یک قبضه و هر دو سر چوب کوچک تیزمیباشد، و چوب دراز را بدست گیرند و چوب کوتاه را بر زمین نهند بنوعی که یک سر آن از زمین بلند باشد و چوب دراز بر آن زنند به میزانی که بر هوا جهد و باز در هوا ضربتی بدان زنند چنان که دور افتد، (برهان) (جهانگیری) (ناظم الاطباء)، دوپاره چوب یکی بلندتر و یکی کوتاه تر که اطفال با آنها بازی کنند و در فرهنگ تفصیلی گفته که ضرورت ندارد زیرا کسی نیست که این بازی را نکرده، (انجمن آرا) (آنندراج)، عرب چوب بزرگ را ’مقله’ و چوب کوچک را ’قله’ گویند، (برهان)، به هندی گلی وندا گویند، (آنندراج)، چلک، (انجمن آراء) (آنندراج)، دسته چلک، (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری)، در بعضی بلاد آن را لاوه گویند، (جهانگیری)، الک دولک، به لهجه مردم تهران، (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام)، پل چفته، (فرهنگ نظام)، لاو، کال چنبه، لوچنبه، پله، پله چوب، الک جنبش، دو داله، دودله، دسته پل، - چالیکی، که چالیک بازی کند: طفلی است سخن گفتن مردیست خمش کردن تو رستم چالاکی نه کودک چالیکی، مولوی، گه تاج سلطانان شوم گه مکر شیطانان شوم گه عقل چالاکی شوم گه طفل چالیکی شوم، مولوی
نوعی بازی طفلان، نوعی وسیلۀ بازی مخصوص اطفال، نوعی بازی اطفال که در هر استان ایران بنامی معروف است و اسم مخصوص دارد، نام دو پاره چوب که در بازی مخصوص اطفال بکار میرود، دو پارچه چوب است که اطفال بدان بازی کنند یکی دراز بقدر سه وجب و دیگری کوتاه بمقدار یک قبضه و هر دو سر چوب کوچک تیزمیباشد، و چوب دراز را بدست گیرند و چوب کوتاه را بر زمین نهند بنوعی که یک سر آن از زمین بلند باشد و چوب دراز بر آن زنند به میزانی که بر هوا جهد و باز در هوا ضربتی بدان زنند چنان که دور افتد، (برهان) (جهانگیری) (ناظم الاطباء)، دوپاره چوب یکی بلندتر و یکی کوتاه تر که اطفال با آنها بازی کنند و در فرهنگ تفصیلی گفته که ضرورت ندارد زیرا کسی نیست که این بازی را نکرده، (انجمن آرا) (آنندراج)، عرب چوب بزرگ را ’مقله’ و چوب کوچک را ’قله’ گویند، (برهان)، به هندی گلی وندا گویند، (آنندراج)، چلک، (انجمن آراء) (آنندراج)، دسته چلک، (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری)، در بعضی بلاد آن را لاوه گویند، (جهانگیری)، الک دولک، به لهجه مردم تهران، (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام)، پل چفته، (فرهنگ نظام)، لاو، کال چنبه، لُوچُنبَه، پله، پله چوب، الک جنبش، دو داله، دودله، دسته پل، - چالیکی، که چالیک بازی کند: طفلی است سخن گفتن مردیست خمش کردن تو رستم چالاکی نه کودک چالیکی، مولوی، گه تاج سلطانان شوم گه مکر شیطانان شوم گه عقل چالاکی شوم گه طفل چالیکی شوم، مولوی
نام شخصی از اهالی ترکیه که در زمان سلطان مصطفی خان ثانی حاکم یگیچری بود و با آن پادشاه در واقعۀ ناگوار ’اوک ایاق’ همکاری نمود و در زمان سلطان احمدخان ثالث جرأت یافت و از وی تقاضای شغل صدارت کرد لیکن بفاصله یک ماه کیفر جسارت خود دیده از حکومت یگیچری معزول و بعد اعدام شد، (از قاموس الاعلام ترکی)
نام شخصی از اهالی ترکیه که در زمان سلطان مصطفی خان ثانی حاکم یگیچری بود و با آن پادشاه در واقعۀ ناگوار ’اوک ایاق’ همکاری نمود و در زمان سلطان احمدخان ثالث جرأت یافت و از وی تقاضای شغل صدارت کرد لیکن بفاصله یک ماه کیفر جسارت خود دیده از حکومت یگیچری معزول و بعد اعدام شد، (از قاموس الاعلام ترکی)
شهری است در لهستان واقع در ناحیۀ وارتا که 68300 تن سکنه دارد، اقسام کلاه و جوراب و حلویات آن معروف است، پیمان آلیانس بین پادشاه پروس و تزار بر ضدناپلئون اول در سال 1813 میلادی در آنجا منعقد گردید
شهری است در لهستان واقع در ناحیۀ وارتا که 68300 تن سکنه دارد، اقسام کلاه و جوراب و حلویات آن معروف است، پیمان آلیانس بین پادشاه پروس و تزار بر ضدناپلئون اول در سال 1813 میلادی در آنجا منعقد گردید
عمل نالیدن ناله: (بلبلان رادیدم که بنالش درآمده بودندازدرخت و کبکان ازکوه وغوکان درآب وبهائم ازبیشه)، شکایت گله: چه باید نازش ونالش باقبالی و ادباری که تارهم زنی دیده نه این بینی نه آن بینی. (سنائی)
عمل نالیدن ناله: (بلبلان رادیدم که بنالش درآمده بودندازدرخت و کبکان ازکوه وغوکان درآب وبهائم ازبیشه)، شکایت گله: چه باید نازش ونالش باقبالی و ادباری که تارهم زنی دیده نه این بینی نه آن بینی. (سنائی)