جدول جو
جدول جو

معنی چالیش - جستجوی لغت در جدول جو

چالیش
چالش، جنگ، جدال، مبارزه، امری که باید برای آن چاره ای پیدا شود، مسئله برای مثال این نظر با آن نظر چالیش کرد / ناگهانی از خرد خالیش کرد (مولوی - ۴۴۶)
تصویری از چالیش
تصویر چالیش
فرهنگ فارسی عمید
چالیش
مزیدٌفیه لفظ چالش، (فرهنگ نظام)، رفتاری باشد از روی تکبر و ناز، (برهان) (آنندراج)، خرامیدن، (غیاث)، رفتار از روی عجب و ناز، (ناظم الاطباء)، ناز و نخوت، تکبر و غرور:
این نظر با آن نظر چالیش کرد
ناگهانی از خرد خالیش کرد،
مولوی،
، چالش، سعی و کوشش در جنگ، جنگ و جدال، رزم و پیکار:
روز و شب در جنگ و اندر کشمکش
کرده چالیش اولش با آخرش،
مولوی،
چون خیالی در دل شه یا سپاه
کرد در چالیش ایشان را تباه،
مولوی،
گر نبودی نفس و شیطان و هوا
گر نبودی زخم و چالیش و وغا،
مولوی،
جوشن و خود است مر چالیش را
وین حریر و برد، مر تعریش را،
مولوی،
و رجوع به چالش شود
لغت نامه دهخدا
چالیش
رفتن با ناز و خرام رفتار از روی کبر و غرور، جولان
تصویری از چالیش
تصویر چالیش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چالی
تصویر چالی
(دخترانه)
پرنده ای شبیه گنجشک اما بزرگ تر از آن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چالش
تصویر چالش
جنگ، جدال، مبارزه، برای مثال بفرمود شه تا دلیران روم / نمایند چالش درآن مرز و بوم (نظامی۵ - ۷۹۲)، امری که باید برای آن چاره ای پیدا شود، مسئله، رفتار از روی کبر و غرور و نخوت، با ناز و غرور خرامیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چایش
تصویر چایش
سرماخوردگی، زکام، چایمان، چاییدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چالیک
تصویر چالیک
الک دولک، بازی دو یا چند نفره ای که چوب کوتاهی را روی زمین می گذارند و با چوب درازتر به آن می زند و آن را به هوا پرتاب می کنند و سایر بازیکنان باید آن چوب را در هوا بگیرند، چالیک
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
دهی جزءدهستان حومه بخش لشت نشاء شهرستان رشت که در 2000 گزی شمال لشت نشاء واقع شده جلگه ای است مرطوب و مالاریائی، 150 تن سکنه دارد. آبش از نورود و توشاجوی سفیدرود و محصولش برنج و صیفی و شغل اهالی زراعت میباشد وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
نوعی بازی طفلان، نوعی وسیلۀ بازی مخصوص اطفال، نوعی بازی اطفال که در هر استان ایران بنامی معروف است و اسم مخصوص دارد، نام دو پاره چوب که در بازی مخصوص اطفال بکار میرود، دو پارچه چوب است که اطفال بدان بازی کنند یکی دراز بقدر سه وجب و دیگری کوتاه بمقدار یک قبضه و هر دو سر چوب کوچک تیزمیباشد، و چوب دراز را بدست گیرند و چوب کوتاه را بر زمین نهند بنوعی که یک سر آن از زمین بلند باشد و چوب دراز بر آن زنند به میزانی که بر هوا جهد و باز در هوا ضربتی بدان زنند چنان که دور افتد، (برهان) (جهانگیری) (ناظم الاطباء)، دوپاره چوب یکی بلندتر و یکی کوتاه تر که اطفال با آنها بازی کنند و در فرهنگ تفصیلی گفته که ضرورت ندارد زیرا کسی نیست که این بازی را نکرده، (انجمن آرا) (آنندراج)، عرب چوب بزرگ را ’مقله’ و چوب کوچک را ’قله’ گویند، (برهان)، به هندی گلی وندا گویند، (آنندراج)، چلک، (انجمن آراء) (آنندراج)، دسته چلک، (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری)، در بعضی بلاد آن را لاوه گویند، (جهانگیری)، الک دولک، به لهجه مردم تهران، (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام)، پل چفته، (فرهنگ نظام)، لاو، کال چنبه، لوچنبه، پله، پله چوب، الک جنبش، دو داله، دودله، دسته پل،
- چالیکی، که چالیک بازی کند:
طفلی است سخن گفتن مردیست خمش کردن
تو رستم چالاکی نه کودک چالیکی،
مولوی،
گه تاج سلطانان شوم گه مکر شیطانان شوم
گه عقل چالاکی شوم گه طفل چالیکی شوم،
مولوی
لغت نامه دهخدا
نام شخصی از اهالی ترکیه که در زمان سلطان مصطفی خان ثانی حاکم یگیچری بود و با آن پادشاه در واقعۀ ناگوار ’اوک ایاق’ همکاری نمود و در زمان سلطان احمدخان ثالث جرأت یافت و از وی تقاضای شغل صدارت کرد لیکن بفاصله یک ماه کیفر جسارت خود دیده از حکومت یگیچری معزول و بعد اعدام شد، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
گو عمیق مخوف، (آنندراج)، چاه، (ناظم الاطباء)،
- امثال:
از چاه درآمدم و در چالیر بافتادم، (از آنندراج)،
، گودی کم عمق، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خلخال که از نقرۀ کم عیار باشد، (دزی ج 1 ص 783)، جالیش، (دزی ج 1 ص 716)
لغت نامه دهخدا
شهری است در لهستان واقع در ناحیۀ وارتا که 68300 تن سکنه دارد، اقسام کلاه و جوراب و حلویات آن معروف است، پیمان آلیانس بین پادشاه پروس و تزار بر ضدناپلئون اول در سال 1813 میلادی در آنجا منعقد گردید
لغت نامه دهخدا
نالش، زاری و آه، فروتنی، تواضع، خضوع، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چایش
تصویر چایش
عمل چاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چالش
تصویر چالش
رفتاری که از روی ناز و تکبر و عجب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چالیک
تصویر چالیک
دو پارچه چوب که کودکان بدانها بازی مخصوصی کنند الک دو لک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نالیش
تصویر نالیش
عمل نالیدن ناله: (بلبلان رادیدم که بنالش درآمده بودندازدرخت و کبکان ازکوه وغوکان درآب وبهائم ازبیشه)، شکایت گله: چه باید نازش ونالش باقبالی و ادباری که تارهم زنی دیده نه این بینی نه آن بینی. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چالش
تصویر چالش
((لِ))
با ناز و غرور خرامیدن، رفتار از روی کبر و غرور، جولان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چالش
تصویر چالش
زد و خورد، جنگ و جدال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چالیک
تصویر چالیک
الک دولک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چایش
تصویر چایش
((یِ))
سرما خوردن، ناخوش شدن، چاییدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چالش
تصویر چالش
بحران، مشکل، مبارزه، مسئله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چالش
تصویر چالش
Challenge, Defiance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
از توابع دهستان پنج هزاره ی شهرستان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای توابع تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام ارتفاعی منطقه ی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از چالش
تصویر چالش
вызов
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چالش
تصویر چالش
Herausforderung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چالش
تصویر چالش
виклик , виклик
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چالش
تصویر چالش
wyzwanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چالش
تصویر چالش
挑战
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چالش
تصویر چالش
desafio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چالش
تصویر چالش
sfida
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چالش
تصویر چالش
desafío
دیکشنری فارسی به اسپانیایی