جدول جو
جدول جو

معنی چارچرخه - جستجوی لغت در جدول جو

چارچرخه(چَ خَ / خِ)
نوعی گاری است که دارای چهار چرخ است. رجوع به گاری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چهارچرخه
تصویر چهارچرخه
گاری یا گردونه ای که بر روی چهار چرخ حرکت کند
فرهنگ فارسی عمید
(خَ / خِ)
هر چیز که چهار شاخه داشته باشد. جار. لوستر. شمعدان چارشاخه ای که از سقف می آویزند یا بر روی جاچراغی میگذارند، چراغ چارشاخه ای
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ)
چهارمیخه. استوار. محکم. پابرجا. تزلزل ناپذیر
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
چارچوب. چهارچوب. چهارچوبه. چارچوبۀ در. چارچوبی که مصراع در یک لتی یا دو مصراع در بر آن استوار شود، چهار قطعه چوبی که در حاشیۀ چیزی قرار دهند. (ناظم الاطباء). و رجوع بچارچوب و چهارچوب و چهارچوبه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
یکی از قلاع قراولخانه ای است که در سمت مشرق و شمال بجنورد مابین خاک زعفرانلو و شادلو واقع است. (مرآت البلدان ج 4 ص 44)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
نیز از بلوک حمزه لوی جاپلق است و این چار چشمه شش قلعه میباشد واقع در یک محل و هر یک از قلاع رعیت نشین و آب و ملک علیحده دارد شهر جاپلق عبارت از همین چار چشمه است چنانکه در جاپلق نگاشته شد. (مرآت البلدان ج 4 ص 43)
از قرای بلوک پشتۀ جاپلق است. (مرآت البلدان ج 4 ص 43)
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ / گِ)
نام گیاهی است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
محل تقاطع دو راه، محلی که از چهار سمت آن راهی امتداد یافته است، محلی که دو راه یکدیگر را آنجا قطع کرده و هر یک بسمتی امتداد یافته است
لغت نامه دهخدا
سه فرسخ مشرقی قلعه گل است، (فارسنامۀ ناصری ص 274)
لغت نامه دهخدا
فرسخی بیشتر شمالی باشت است، (فارسنامۀ ناصری ص 271)
لغت نامه دهخدا
تصویری از واچرخه
تصویر واچرخه
آنتیسیکلون
فرهنگ واژه فارسی سره
استوار، محکم، معتبر، چهارمیخه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی قرار داد بین گالش ها
فرهنگ گویش مازندرانی