جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با واچرخه

دوچرخه

دوچرخه
وسیله سواری است که دارای دو چرخ است و با حرکت پا راه می رود
دوچرخه
فرهنگ لغت هوشیار

واگرنه

واگرنه
والا: (گفتند: ای شاهزاده مگر در خواب دیدی و اگر نه سخن هیچکس باور نکند)
واگرنه
فرهنگ لغت هوشیار

دوچرخه

دوچرخه
نوعی وسیله نقلیه دارای دو چرخ یکی در عقب و یکی در جلو، و دو رکاب و یک زنجیر که با فشار رکاب به وسیله پا زنجیر به گردش در می آید و در نتیجه این وسیله به حرکت درمی آید
دوچرخه
فرهنگ فارسی معین

دوچرخه

دوچرخه
یکی از وسایل نقلیه که دو چرخ دارد و یک نفر بر آن سوار می شود و با فشاری که با پاهای خود به دو رکاب آن می دهد حرکت می کند، بیسیکلت
فرهنگ فارسی عمید

چارچرخه

چارچرخه
نوعی گاری است که دارای چهار چرخ است. رجوع به گاری شود
لغت نامه دهخدا

دوچرخه

دوچرخه
مرکب از دست + الف وقایه + دست، سودای نقدانقد، یعنی چیزی بگیرند و همان لحظه قیمت بدهند. (برهان). نقد. دست به دست دادن. (آنندراج). سودای نقد به نقد یعنی هرچه خرند همان لحظه قیمت وی را دهند. (ناظم الاطباء). مقابل پسادست یعنی نسیه. ناجزاً بناجز. یداًبید. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ستدو داد مکن هرگز جز دستادست
که پسادست خلاف آرد و الفت ببرد.
ابوشکور.
ستد و داد جز به دستادست
داوری باشد و زیان و شکست.
لبیبی.
قرض، وام دستادست. (مهذب الاسماء) ، دوبازوی لشکر، سعی و کوشش و جهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

واچیده

واچیده
پخش شده پس از چیدن ومرتب شدن. به هم خورده پس از آنکه چیده شده باشد
لغت نامه دهخدا

واکرده

واکرده
بازکرده. (آنندراج). گشوده. گشاده:
هم بر ورق گذشته گیرش
واکرده و درنوشته گیرش.
نظامی.
صائب بجز از جبهۀ واکردۀ تقدیر
مانع نشود هیچ سپر تیر قضا را.
صائب (آنندراج).
، دست خورده. مقابل سربسته. جعبه یا بسته ای که در آن را گشوده باشند
لغت نامه دهخدا