جدول جو
جدول جو

معنی چارچاران - جستجوی لغت در جدول جو

چارچاران
مرحله ای در بازی، سنگ چاران
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خارداران
تصویر خارداران
تیره ای از جانوران دریایی از نوع خارپوستان، توتیاها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاوچاوان
تصویر چاوچاوان
بانگ کردن و نالیدن، چاویدن، برای مثال مرغ دیدی که بچه زو ببرند / چاوچاوان درست چونان است (رودکی - ۴۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چارچار
تصویر چارچار
برابری، هم چشمی، مقابله، گفتگو و ستیز
چهار روز آخر چلۀ بزرگ و چهار روز اول چلۀ کوچک زمستان که سردترین روزهای زمستان است
چارچار کردن: کنایه از ستیزه کردن، برای مثال تا بر کسی گرفته نباشد خدای خشم / پیش تو ناید و نکند با تو چارچار (منوچهری - ۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
خارداران که بنام اکینیدها یا توتیاهای دریائی یا اورسن ها موسوم میباشند خارپوستانی هستند که بدنشان را جلد سختی پوشانده است، این جلد سخت از صفحات بهم پیوسته ای ترکیب گردیده که مانند خارپوستان دیگر در درون درم بوجود آمده اند و روی آنها را اپی تلیوم نازک با سلولهای پی و پوششی پوشانده است بر روی بدن خارهای متعددخیلی متحرک قرار دارند (اسم این رده نیز بواسطۀ وجود همین خارها است)، اکینیدها را بر حسب وضع صفحات جلدی و طرز قرار گرفتن مخرج نسبت بدهان بدو زیر رده تقسیم مینمائیم اکینیدهای منظم و اکینیدهای نامنظم،
زیر ردۀ اول یعنی اکینیدهای منظم: - بدن این جانوران مانند کره ای است که در یکی از دو قطب پهن تر بوده ودر مرکز آن دهان قرار دارد، جلد شبیه جعبۀ کاملاً بسته ای است که فقط بواسطۀ دو سوراخ بزرگ بخارج مربوطاست، (توتیای بحری جزء این زیر رده است)،
زیر ردۀ دوم یعنی اکینیدهای نامنظم: که نمونۀ آنها یکی کلیپه آستروئیدها که دهان در مرکز آرواره ها باز گشته و اعضای اخیر مانند اکینیدهای منظم از پنج هرم درست شده که بواسطۀ ماهیچه ها بپره ها متصلند و دیگر سپتانگوئیدها که دهان از مرکز خارج گشته و دستگاه آرواره ای وجود ندارد، (نقل به اختصار از جانورشناسی عمومی دکتر فاطمی ج 1 ص 263 و 264 و 270 و 271)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
چهارعنصر. چارآخشیج. ارکان اربعه یعنی آب و خاک و باد و آتش. رجوع به چهار ارکان شود:
از این چارارکان که داری بنام
ببین کاین هنرها جز او را کدام.
اسدی.
گرد چارارکان او بین هفت طوق و شش جهت
چارارکانش ز یاران چار اقران آمده.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 372).
ز چارارکان برگرد و پنج ارکان جوی
که هست قائد این پنج پنج نوبت لا.
خاقانی.
و هم این رکن چون مقوم روح
چار ارکان جسم را معیار.
خاقانی.
از آن منسوج کاورا دور داده ست
به چارارکان کمربندی فتاده ست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
جزء کهکیلویه است، (مرآت البلدان ج 4 ص 65)
لغت نامه دهخدا
ولاه، جمع واژۀ کاردار، رجوع به مدخل کاردار شود
لغت نامه دهخدا
نام قریۀ منسوب به کاردار پسر مهر نرسه، (ترجمه ایران در زمان ساسانیان کریستنسن چ 2 ص 302)، و رجوع به کاردار شود
لغت نامه دهخدا
چهار روز آخر چلۀ بزرگ (هفتم تا دهم بهمن ماه)، و چهار روز اول چلۀ کوچک زمستان، (یازدهم تا چهاردهم بهمن ماه) (از ناظم الاطباء)، نام هشت روز از زمستان که چهار روز آن در آخر چلۀ بزرگ و چهار روز در اول چلۀ کوچک است، نام هشت روز از فصل زمستان که از سی و ششمین روز تا چهل و چهارمین روز را شامل است
بمعنی برابری و هم چشمی و همتائی کردن مخالفین با یکدیگر چنانکه دوچار شدن هم افادۀ همین معنی میکند که دو نفر از سویی و دو از سویی و هم چنین است چار از سویی و چار از سویی دیگر که مقابلۀ مقدمۀمقاتله است، (آنندراج)، رجوع به چارچار کردن شود
لغت نامه دهخدا
چهار حد جهان مشرق مغرب شمال و جنوب، وعی خیمه چهار گوشه شروانی چهار آیین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارچار
تصویر چارچار
برابری، همچشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چارپایان
تصویر چارپایان
احشام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خارداران
تصویر خارداران
اکینید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کارداران
تصویر کارداران
عوامل
فرهنگ واژه فارسی سره
چهار روز پایانی چله ی بزرگ و چهار روز اولیه ی چله ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی