- چارشانه
- اپلکاره
معنی چارشانه - جستجوی لغت در جدول جو
- چارشانه
- چهارشانه، ویژگی شخص تنومند و فربه که دارای شانه های پهن باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چهار شانه
ویژگی شخص تنومند و فربه که دارای شانه های پهن باشد
حق الثبت
یورتمه
خانه بار، انبار، تجارتخانه
سبب و باعث ناله و زاری
چهار آیینه
مطبعه، محل چاپ
دستگاه و محلی که تهیه چاو را بعهده داشت
چهارگامه
هر چیز که بچهار قطعه تقسیم شده باشد، هر بیتی که بچهار بخش موزون تقسیم شده باشد و سه بخش اول آن مقفی بود و بخش چهارم تابع قافیه قصیده و غزل است، چهار پاره
مرد تنومندی که دارای شانه ها پهن باشد: (مردی کوتاه قد و چهار شانه وارد شد)
شاخ گاو یا گوسفند و شانه (وسیله گدایی)، تخویف تهدید
جای چاپ کردن اوراق و کتب، محلی با ماشین چاپ و دستگاه های حروف چینی برای چاپ کردن روزنامه و سایر اوراق، مطبعه
در حال فراغت و آسایش خاطر، برای مثال داشت از تیغ و تیغ بازی دست / فارغانه به رود و باده نشست (نظامی - ۶۰۴)
خیمه، چادر و لوازمی که در سفر با خود می برند، انبار و جای نگهداری کالاها
چهارشنبه، از روزهای هفته، روز پنجم از روزهای هفته
به روش عارفان، عارف وار، عارف مانند مانند عارفان، دارای مفاهیم و مضامین عرفانی
ناله و زاری، سبب ناله و زاری، آنچه باعث گریه و زاری شود، برای مثال بشنو ای یار از نزاری زار / زاری ما و زاریانۀ ما (نزاری - مجمع الفرس - زاریانه)
اسب راهوار، اسب تندرو، گام زن، چهارگامه، ره انجام، براق، جواد، بوز، سیس، بادرفتار، شولک، بالاد، سابح برای مثال ساقیا اسب چارگامه بران / تا رکاب سهگانه بستانیم (خاقانی - ۴۸۳)
آسوده دار در حال فراغت و آسایش
آنجائی که عده بسیاری کارگر بیک نوع کار اشتغال ورزند با چرخی و دستگاهی یا بی آن
دانه انار ناردان: داغها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هر یکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. (فرخی)، (استعاره) اشک خونین: شد از بادام عنابش روانه بهش نارنج گشت از ناردانه. (وحشی لغ) یا ناردانه دشتی. دانه انار صحرایی را گویند که حب القلقل نیز نامیده میشود
((نِ))
فرهنگ فارسی معین
محلی که در آن مال التجاره نگه دارند، انبار، کیسه ای که خریدار اشیاء خریده را در آن جای دهد، بسته های کالا، چیزی که در آن پلیدی و نجاست پر کرده از خانه بیرون کشند
((نِ))
فرهنگ فارسی معین
محلی برای عرضه چای و نوشیدنی های معمولی دیگر و غالباً به همراه قلیان و غذا به مشتریان در مکان های عمومی
چهارزانو، به حالتی از نشستن که زانوها در طرف راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد
چاه، برای مثال چون به پایان چاهخانه رسید / مرغ گفتی به آشیانه رسید (نظامی - ۶۷۵) ، ته چاه
ساختمانی که در آن به وسیلۀ ماشین آلات به تولید کالا می پردازند، آشپزخانه، موتور مثلاً کارخانۀ ساعت، کنایه از کارگاه نقاشی یا جای پرنقش، برای مثال آن پری پیکر حصارنشین / بود نقاش کارخانۀ چین (نظامی۴ - ۶۵۹) ،
کنایه از دنیا، جهان، گیتی، مجموعۀ آلات و ادوات جنگی
کنایه از دنیا، جهان، گیتی، مجموعۀ آلات و ادوات جنگی