درد زاهو. درد وضع حمل زنان. درد شدید زن هنگام وضع حمل. آخرین و سخت ترین درد بچه زائیدن زنان. سخت ترین درد زه نزدیک به زادن. موقع سخت درد زه. درد شدید زایمان
درد زاهو. درد وضع حمل زنان. درد شدید زن هنگام وضع حمل. آخرین و سخت ترین درد بچه زائیدن زنان. سخت ترین درد زه نزدیک به زادن. موقع سخت درد زه. درد شدید زایمان
عدد اصلی میان سیزده و پانزده. ده بعلاوۀ چهار. رجوع به چارده شود. - ماه شب چهارده یا چهارده شب، بدر. ماه تمام. پرماه. گردمه. گردماه. - مثل ماه شب چهارده، سخت زیبا. بسیار زیبا. - مه چهارده شب، معشوق زیباروی: از تو ای چون مه چهارده شب پانزده مه گسست پیوندم. سوزنی
عدد اصلی میان سیزده و پانزده. ده بعلاوۀ چهار. رجوع به چارده شود. - ماه شب چهارده یا چهارده شب، بدر. ماه تمام. پُرماه. گردمه. گردماه. - مِثل ماه شب چهارده، سخت زیبا. بسیار زیبا. - مَه چهارده شب، معشوق زیباروی: از تو ای چون مه چهارده شب پانزده مه گسست پیوندم. سوزنی
اطاقی که چار در داشته باشد. اطاقی دارای چهار در. خانه چاردری: عیسی ز چاردری با جمله جمع رسل پیش آمده بادب کرده سلام ادا. مجیر بیلقانی (در وصف معراج رسول). ، کنایه است از عالم. (از ناظم الاطباء) ، کنایه است از عناصر اربعه. (از مجموعۀ مترادفات ص 251)
اطاقی که چار در داشته باشد. اطاقی دارای چهار در. خانه چاردری: عیسی ز چاردری با جمله جمع رسل پیش آمده بادب کرده سلام ادا. مجیر بیلقانی (در وصف معراج رسول). ، کنایه است از عالم. (از ناظم الاطباء) ، کنایه است از عناصر اربعه. (از مجموعۀ مترادفات ص 251)
چارگوهر. چار عنصر. چارآخشیج. عناصر اربعه. آب و خاک و باد و آتش: پسری چون تو نزادند در این شش روزن هفت سیاره و نه دایره و چارگهر. سنایی. پیر حکمت نه پیر هفت اختر پیر ملت نه پیر چارگهر. سنایی. بر هفت خزانه در گشاده بر چارگهر قدم نهاده. نظامی. و رجوع به چارگوهر و چهارگوهر شود
چارگوهر. چار عنصر. چارآخشیج. عناصر اربعه. آب و خاک و باد و آتش: پسری چون تو نزادند در این شش روزن هفت سیاره و نه دایره و چارگهر. سنایی. پیر حکمت نه پیر هفت اختر پیر ملت نه پیر چارگهر. سنایی. بر هفت خزانه در گشاده بر چارگهر قدم نهاده. نظامی. و رجوع به چارگوهر و چهارگوهر شود
از چهار + دهه، صفت نسبی (ده + ه) منسوب به عدد ده، چهار مرتبه ده تا. چهل تا. عدد ده راواحد مرتبۀ دوم یا مرتبۀ دهگان (عشرات) قرار میدهند و آن را یک دهه مینامند و از آن یکی از سه بخش سه گانه ماه اراده کنند، چنانکه دهۀ آخر ماه صفر. یا دهۀ اول ماه محرم، یعنی ده روز متوالی آخر ماه صفر وده روز متوالی اول تا دهم ماه محرم. و یا یکی از بخشهای دهگانه قرن (صد سال) را منظور دارند چنانکه دهۀ دوم قرن پنجم، یعنی سالهای 411 تا 420 و جز آن
از چهار + دهه، صفت نسبی (ده + هَ) منسوب به عدد ده، چهار مرتبه ده تا. چهل تا. عدد ده راواحد مرتبۀ دوم یا مرتبۀ دهگان (عشرات) قرار میدهند و آن را یک دهه مینامند و از آن یکی از سه بخش سه گانه ماه اراده کنند، چنانکه دهۀ آخر ماه صفر. یا دهۀ اول ماه محرم، یعنی ده روز متوالی آخر ماه صفر وده روز متوالی اول تا دهم ماه محرم. و یا یکی از بخشهای دهگانه قرن (صد سال) را منظور دارند چنانکه دهۀ دوم قرن پنجم، یعنی سالهای 411 تا 420 و جز آن
چهارقلم. چهاراستخوان. چهارقلم دست و پای. چهارساق (دو ساق دست ودو ساق پای). چهار قلم استخوانی ساقهای دست و پا. - چارقلم سفید (اسبی که چهارساق سفید دارد). - چارقلم سیاه (اسبی که چهارساق سیاه دارد)
چهارقلم. چهاراستخوان. چهارقلم دست و پای. چهارساق (دو ساق دست ودو ساق پای). چهار قلم استخوانی ساقهای دست و پا. - چارقلم سفید (اسبی که چهارساق سفید دارد). - چارقلم سیاه (اسبی که چهارساق سیاه دارد)
ظاهراً پیشوایان مذاهب اربعه (شافعی، حنفی، حنبلی، مالکی). چارامام. چارخلیفه. چارتن پیشوایان مذاهب اهل سنت: چارعلم رکن مسلمانی است پنج دعا نوبت سلطانی است. نظامی
ظاهراً پیشوایان مذاهب اربعه (شافعی، حنفی، حنبلی، مالکی). چارامام. چارخلیفه. چارتن پیشوایان مذاهب اهل سنت: چارعلم رکن مسلمانی است پنج دعا نوبت سلطانی است. نظامی
کنایه از بسیار مشتاق و منتظر. (آنندراج). نگران و مشتاق. (ناظم الاطباء) : من چار چشمم ز آن دورخ چاری دگر میداشتم میداشت چون شطرنج اگر آن شاه خوبان چار رخ. ملاطغرا (از آنندراج). ، صفت سگ نیز واقع شود. (آنندراج). سگ و یا گوسپندی که خال سیاهی بالای هر یک از دو چشم داشته باشد. (ناظم الاطباء) : سگ نفس را رفته از کار چشم تو از عینکش کرده ای چارچشم. قدسی (از آنندراج). مثل آنکه او بود احمق مردمان فیلسوف دانندش همچو آن سگ بود که باشد کور مردمان چارچشم خوانندش. دهقان علی شطرنجی (از آنندراج). ، کسی که عینک میگذارد. (ناظم الاطباء)
کنایه از بسیار مشتاق و منتظر. (آنندراج). نگران و مشتاق. (ناظم الاطباء) : من چار چشمم ز آن دورخ چاری دگر میداشتم میداشت چون شطرنج اگر آن شاه خوبان چار رخ. ملاطغرا (از آنندراج). ، صفت سگ نیز واقع شود. (آنندراج). سگ و یا گوسپندی که خال سیاهی بالای هر یک از دو چشم داشته باشد. (ناظم الاطباء) : سگ نفس را رفته از کار چشم تو از عینکش کرده ای چارچشم. قدسی (از آنندراج). مَثَل آنکه او بود احمق مردمان فیلسوف دانندش همچو آن سگ بود که باشد کور مردمان چارچشم خوانندش. دهقان علی شطرنجی (از آنندراج). ، کسی که عینک میگذارد. (ناظم الاطباء)
از قرای استرآباد است. خالصۀ دیوان از سه رشته قنات آبیاری میشود. (از مرآت البلدان ج 4 ص 298). از دهات سدن رستاق (مازندران واسترآباد تألیف رابینو ص 168). دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان. 1180 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصول عمده اش برنج، غلات، پنبه، حبوبات و توتون و سیگار است. شغل اهالی کشاورزی و گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. یک دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
از قرای استرآباد است. خالصۀ دیوان از سه رشته قنات آبیاری میشود. (از مرآت البلدان ج 4 ص 298). از دهات سدن رستاق (مازندران واسترآباد تألیف رابینو ص 168). دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان. 1180 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصول عمده اش برنج، غلات، پنبه، حبوبات و توتون و سیگار است. شغل اهالی کشاورزی و گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. یک دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
مخفف چهارده. تعیینی عددی که شامل میشود عدد ده بعلاوۀ چهار را. (ناظم الاطباء). عدد دورقمی مرکب از چهار و ده. عددی در مرتبۀ عشرات. اربعهعشر. دو برابر عدد هفت. عددی است میان سیزده و پانزده و صورت آن با ارقام هندی این است: (14) و (14) و با ارقام رومی (XIV) : چو عمر آمد بحد چارده سال برآمد مرغ دانش را پر وبال. نظامی. گر شغل دگر حرام بودی در چارده مه تمام بودی. نظامی. ، بدر و ماه تمام. (ناظم الاطباء). - مثل ماه شب چارده، سخت زیباروی. و رجوع به بدر و ماه شود. - مه چارده، ماه چارده. ماه شب چارده. پرماه: حور عین میگذرد در نظر سوختگان یا مه چارده یا لعبت چین میگذرد. سعدی. تو سرو دیده ای که کمر بست بر میان یا ماه چارده که بسر برنهد کلاه. سعدی. چارده ساله بتی چابک شیرین دارم که به جان حلقه بگوش است مه چاردهش. حافظ (دیوان چ قزوینی ص 196)
مخفف چهارده. تعیینی عددی که شامل میشود عدد ده بعلاوۀ چهار را. (ناظم الاطباء). عدد دورقمی مرکب از چهار و ده. عددی در مرتبۀ عشرات. اربعهعشر. دو برابر عدد هفت. عددی است میان سیزده و پانزده و صورت آن با ارقام هندی این است: (14) و (14) و با ارقام رومی (XIV) : چو عمر آمد بحد چارده سال برآمد مرغ دانش را پر وبال. نظامی. گر شغل دگر حرام بودی در چارده مه تمام بودی. نظامی. ، بدر و ماه تمام. (ناظم الاطباء). - مثل ماه شب چارده، سخت زیباروی. و رجوع به بدر و ماه شود. - مه چارده، ماه چارده. ماه شب چارده. پُرماه: حور عین میگذرد در نظر سوختگان یا مه چارده یا لعبت چین میگذرد. سعدی. تو سرو دیده ای که کمر بست بر میان یا ماه چارده که بسر برنهد کلاه. سعدی. چارده ساله بتی چابک شیرین دارم که به جان حلقه بگوش است مه چاردهش. حافظ (دیوان چ قزوینی ص 196)
در چند ولایت واقع است در ملک هزار جریب قریب بدامغان چون بر پشتۀ کوه قلعه ای دارد و قلعۀ بالای کوه را کلات و کلاته گویند به چارده کلاته موسوم شده و اجدادمؤلف از آنجا برخاسته اند. دیگری در خراسان است و آن چارده سنخاس گویند و چهار قلعۀ بزرگ است که بفاصله اندک در فضای جلگۀ سنخاس واقع شده و از آنجا تا جاجرم هشت فرسنگ راه کویر بی آب است و مایل بسمت مغرب است و در بندها در این راه است که معبر تراکمه است به جاجرم و اسفراین و شاهرود و این چارده بر سمت جنوب بجنورد واقع شده و سنخاس و قلعه سپید و اندجان و جعفرآباد در این محل واقع است. (انجمن آرای ناصری)
در چند ولایت واقع است در ملک هزار جریب قریب بدامغان چون بر پشتۀ کوه قلعه ای دارد و قلعۀ بالای کوه را کلات و کلاته گویند به چارده کلاته موسوم شده و اجدادمؤلف از آنجا برخاسته اند. دیگری در خراسان است و آن چارده سنخاس گویند و چهار قلعۀ بزرگ است که بفاصله اندک در فضای جلگۀ سنخاس واقع شده و از آنجا تا جاجرم هشت فرسنگ راه کویر بی آب است و مایل بسمت مغرب است و در بندها در این راه است که معبر تراکمه است به جاجرم و اسفراین و شاهرود و این چارده بر سمت جنوب بجنورد واقع شده و سنخاس و قلعه سپید و اندجان و جعفرآباد در این محل واقع است. (انجمن آرای ناصری)