دنیا، برای مثال چو در چاربالش ندیدم درنگ / نشستم در این چار دیوار تنگ (نظامی5 - ۷۶۱)، عناصر اربعه، برای مثال سر آنگاه بر چاربالش نهیم / کز این لنگر «چاربالش» رهیم (نظامی۶ - ۱۰۲۷)، چهار بالشی که هنگام نشستن در پشت سر و طرف راست و چپ و زیر پای خود بگذارند و بر آن تکیه بدهند، تخت، مسند
دنیا، برای مِثال چو در چاربالش ندیدم درنگ / نشستم در این چار دیوار تنگ (نظامی5 - ۷۶۱)، عناصر اربعه، برای مِثال سر آنگاه بر چاربالش نهیم / کز این لنگر «چاربالش» رهیم (نظامی۶ - ۱۰۲۷)، چهار بالشی که هنگام نشستن در پشت سر و طرف راست و چپ و زیر پای خود بگذارند و بر آن تکیه بدهند، تخت، مسند
مسند و وساده ای که پادشاهان و صدور و اکابر بر آن نشینند و بر آن تکیه کنند. (ناظم الاطباء). مسندی را گویند که پادشاهان و صدور و اکابر برآن نشینند. (برهان). مسند ملوک و اکابر از این جهت که ظاهراً سابق تکیۀ کلانی که حالا بر پشت میدارند مرسوم نبود بلکه رسم آن بود که دو تکیه بر یمین و یسار. میگذاشتند یا آنکه یکی بر پشت و یکی پیش سینه و دو بر یمین و یسار. پس حقیقت چاربالش همان چارتکیه باشد که به مجاز معنی مسند مذکور شهرت گرفته. (آنندراج) : از گوشۀ چاربالش تو اقبال بسالیان نجنبد. خاقانی. به تیر ناوکی از شست آه یاوگیان که چاربالش سلطان درد بیک پرتاب. خاقانی. چار دیوار عزلتی که تراست بهتر از چاربالش جم دان. خاقانی. نهم چاربالش در ایوان عزلت زنم چند نوبت چو میر مطاعی. خاقانی. بهر آگین چاربالش اوست هر پری کاین کبوتر افشانده ست. خاقانی. چاربالش نهاده چون جمشید پنج نوبت رسانده بر خورشید. نظامی (هفت پیکر). گفت از اول که پنج نوبت شاه باد بالای چاربالش ماه. نظامی (هفت پیکر). سر آنگاه بر چاربالش نهیم کزین گنبد چاربالش رهیم. نظامی (شرفنامه). گر نیازت را پذیرد شمس تبریزی به لطف بعد از این بر عرش نه تو چاربالش بر نیاز. مولوی. چشم و چراغ جمع رسل هادی سبل سلطان چاربالش ایوان اصفیا. (منسوب به حافظ). عصمت به چاربالش غفلت چه خفته ای آهنگ راه کن که رفیقان روان شدند. عصمت بخاری. ، کنایه از دنیا باشد. (برهان). کنایه از دنیاست به اعتبار چهار گنبد. (آنندراج) : چو در چاربالش ندیدم درنگ نشستم در این چاردیوار تنگ. نظامی. ، کنایه از عناصر اربعه. (برهان). و رجوع به چاربالشت و چهاربالش شود
مسند و وساده ای که پادشاهان و صدور و اکابر بر آن نشینند و بر آن تکیه کنند. (ناظم الاطباء). مسندی را گویند که پادشاهان و صدور و اکابر برآن نشینند. (برهان). مسند ملوک و اکابر از این جهت که ظاهراً سابق تکیۀ کلانی که حالا بر پشت میدارند مرسوم نبود بلکه رسم آن بود که دو تکیه بر یمین و یسار. میگذاشتند یا آنکه یکی بر پشت و یکی پیش سینه و دو بر یمین و یسار. پس حقیقت چاربالش همان چارتکیه باشد که به مجاز معنی مسند مذکور شهرت گرفته. (آنندراج) : از گوشۀ چاربالش تو اقبال بسالیان نجنبد. خاقانی. به تیر ناوکی از شست آه یاوگیان که چاربالش سلطان درد بیک پرتاب. خاقانی. چار دیوار عزلتی که تراست بهتر از چاربالش جم دان. خاقانی. نهم چاربالش در ایوان عزلت زنم چند نوبت چو میر مطاعی. خاقانی. بهر آگین چاربالش اوست هر پری کاین کبوتر افشانده ست. خاقانی. چاربالش نهاده چون جمشید پنج نوبت رسانده بر خورشید. نظامی (هفت پیکر). گفت از اول که پنج نوبت شاه باد بالای چاربالش ماه. نظامی (هفت پیکر). سر آنگاه بر چاربالش نهیم کزین گنبد چاربالش رهیم. نظامی (شرفنامه). گر نیازت را پذیرد شمس تبریزی به لطف بعد از این بر عرش نه تو چاربالش بر نیاز. مولوی. چشم و چراغ جمع رسل هادی سبل سلطان چاربالش ایوان اصفیا. (منسوب به حافظ). عصمت به چاربالش غفلت چه خفته ای آهنگ راه کن که رفیقان روان شدند. عصمت بخاری. ، کنایه از دنیا باشد. (برهان). کنایه از دنیاست به اعتبار چهار گنبد. (آنندراج) : چو در چاربالش ندیدم درنگ نشستم در این چاردیوار تنگ. نظامی. ، کنایه از عناصر اربعه. (برهان). و رجوع به چاربالشت و چهاربالش شود
یک نوع پارچه. پارچه ای که دارای خطوط صلیبی رنگارنگ باشد. (ناظم الاطباء). پارچه ای که دارای نقوش مربعی شکل باشد. پارچۀ شطرنجی، هر کس که تجاوز از شأن وحد خود کند. (ناظم الاطباء) ، دیگ بزرگی که دارای چارخانه باشد. (ناظم الاطباء) : نخواهد ماند آخر جاودانه در این نه مطبخ این یک چارخانه. نظامی
یک نوع پارچه. پارچه ای که دارای خطوط صلیبی رنگارنگ باشد. (ناظم الاطباء). پارچه ای که دارای نقوش مربعی شکل باشد. پارچۀ شطرنجی، هر کس که تجاوز از شأن وحد خود کند. (ناظم الاطباء) ، دیگ بزرگی که دارای چارخانه باشد. (ناظم الاطباء) : نخواهد ماند آخر جاودانه در این نه مطبخ این یک چارخانه. نظامی
کنایه از چار عناصر است که به چار زبانیۀ دوزخ تشبیه شده است. (انجمن آرای ناصری) : اسیر طبعمخالف مدار جان و خرد زبون چارزبانی مکن دو حور لقا. خاقانی (از انجمن آرا)
کنایه از چار عناصر است که به چار زبانیۀ دوزخ تشبیه شده است. (انجمن آرای ناصری) : اسیر طبعمخالف مدار جان و خرد زبون چارزبانی مکن دو حور لقا. خاقانی (از انجمن آرا)
کسی که قدش کوتاه و شانه هایش پهن و قوی باشد. (از آنندراج) : ز ضرب گرز کین از هر کرانه شده بالا بلندان چارشانه. محمد قلی سلیم (از آنندراج). ، قوی هیکل و تنومند. (آنندراج). تنومند و قوی هیکل و فربه. (ناظم الاطباء). کسی که سینه و بر پهن و قوی و درشت دارد. قوی جثه. تناور و سطبر اندام: کمان ابروش کوتاه خانه قد شمشاد پیشش چارشانه. اشرف (از آنندراج). ، ناموزون قد و بداندام. (ناظم الاطباء)
کسی که قدش کوتاه و شانه هایش پهن و قوی باشد. (از آنندراج) : ز ضرب گرز کین از هر کرانه شده بالا بلندان چارشانه. محمد قلی سلیم (از آنندراج). ، قوی هیکل و تنومند. (آنندراج). تنومند و قوی هیکل و فربه. (ناظم الاطباء). کسی که سینه و بر پهن و قوی و درشت دارد. قوی جثه. تناور و سطبر اندام: کمان ابروش کوتاه خانه قد شمشاد پیشش چارشانه. اشرف (از آنندراج). ، ناموزون قد و بداندام. (ناظم الاطباء)
چهار قسمت از شش قسمت چیزی. ثلثان. (زمخشری) (مهذب الاسماء). دو ثلث، اصطلاح موسیقی (آواز) است. رجوع به دانگ شود، اصطلاحی در تراشیدن قلم. رجوع به چاردانگ شود
چهار قسمت از شش قسمت چیزی. ثلثان. (زمخشری) (مهذب الاسماء). دو ثلث، اصطلاح موسیقی (آواز) است. رجوع به دانگ شود، اصطلاحی در تراشیدن قلم. رجوع به چاردانگ شود
احمد بن محمد خاربانی، از اهل خاربان است، احمد بن محمدالخاربانی از محمد بن عبدالملک المروزی نقل کرده است ولی ابن منده میگوید وی از علی بن خلف نقل کرده، (معجم البلدان ج 3 ص 386)
احمد بن محمد خاربانی، از اهل خاربان است، احمد بن محمدالخاربانی از محمد بن عبدالملک المروزی نقل کرده است ولی ابن منده میگوید وی از علی بن خلف نقل کرده، (معجم البلدان ج 3 ص 386)
کنایه از چیزی که نسبت بامثال خود دو چندان باشد چه دینار شش دانگ میباشد دانگ ششم حصه دینار است پس چهاردانگ به نسبت دودانگ زائد میباشد و لفظ چهاردانگ که گاهی صفت هندوستان واقع میگردد بنابر آن است که چون عرض و طول هندوستان سوای روس از اکثر بلاد عالم بیشتر است یا آنکه آبادی و تحصیل از هندوستان به نسبت تحصیل دیگر بلاد عالم بیشتر است پس از این سبب تمام عالم را یک دینار فرض کردند و هندوستان را از آن بمنزلۀ چهاردانگ شمردند، یا آنکه هندوستان در چهاراقلیم واقع است چنانکه در نقشۀ ربع مسکون ظاهر است در لفظ هفت اقلیم، (آنندراج)، چهار ربع کره، (ناظم الاطباء)، اصطلاح موسیقی، اصطلاح بنایی، اصطلاح در تراشیدن قلم، هر چیز که نه کلان باشد و نه خرد، (ناظم الاطباء)
کنایه از چیزی که نسبت بامثال خود دو چندان باشد چه دینار شش دانگ میباشد دانگ ششم حصه دینار است پس چهاردانگ به نسبت دودانگ زائد میباشد و لفظ چهاردانگ که گاهی صفت هندوستان واقع میگردد بنابر آن است که چون عرض و طول هندوستان سوای روس از اکثر بلاد عالم بیشتر است یا آنکه آبادی و تحصیل از هندوستان به نسبت تحصیل دیگر بلاد عالم بیشتر است پس از این سبب تمام عالم را یک دینار فرض کردند و هندوستان را از آن بمنزلۀ چهاردانگ شمردند، یا آنکه هندوستان در چهاراقلیم واقع است چنانکه در نقشۀ ربع مسکون ظاهر است در لفظ هفت اقلیم، (آنندراج)، چهار ربع کره، (ناظم الاطباء)، اصطلاح موسیقی، اصطلاح بنایی، اصطلاح در تراشیدن قلم، هر چیز که نه کلان باشد و نه خرد، (ناظم الاطباء)
دانه انار: کشتن و مردن که بر نقش تن است چون انار و سیب را بشکستن است. آنچ شیرین است آن شد نار دانگ وآنک پوسیده ست نبود غیر بانگ. (مثنوی)، دانه های انارجنگلی که درآش کنند
دانه انار: کشتن و مردن که بر نقش تن است چون انار و سیب را بشکستن است. آنچ شیرین است آن شد نار دانگ وآنک پوسیده ست نبود غیر بانگ. (مثنوی)، دانه های انارجنگلی که درآش کنند