جدول جو
جدول جو

معنی ناردانگ

ناردانگ
ناردان، دانۀ انار، آب انار، شربت انار، برای مثال آنچه شیرین است او شد ناردانگ / وان که پوسیده ست نبود غیر بانگ (مولوی - ۶۳)
تصویری از ناردانگ
تصویر ناردانگ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ناردانگ

ناردانگ

ناردانگ
دانه انار: کشتن و مردن که بر نقش تن است چون انار و سیب را بشکستن است. آنچ شیرین است آن شد نار دانگ وآنک پوسیده ست نبود غیر بانگ. (مثنوی)، دانه های انارجنگلی که درآش کنند
فرهنگ لغت هوشیار

ناردانگ

ناردانگ
دانه های نار جنگلی که نیم خشک در خیکی کرده به شهرها برند و از آن در آشها کنند چاشنی آش را، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

ناردانه

ناردانه
دانه انار ناردان: داغها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هر یکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. (فرخی)، (استعاره) اشک خونین: شد از بادام عنابش روانه بهش نارنج گشت از ناردانه. (وحشی لغ) یا ناردانه دشتی. دانه انار صحرایی را گویند که حب القلقل نیز نامیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار

چاردانگ

چاردانگ
کنایه از چیزی که نسبت بامثال خود دو چندان باشد چه دینار شش دانگ میباشد دانگ ششم حصه دینار است پس چهاردانگ به نسبت دودانگ زائد میباشد و لفظ چهاردانگ که گاهی صفت هندوستان واقع میگردد بنابر آن است که چون عرض و طول هندوستان سوای روس از اکثر بلاد عالم بیشتر است یا آنکه آبادی و تحصیل از هندوستان به نسبت تحصیل دیگر بلاد عالم بیشتر است پس از این سبب تمام عالم را یک دینار فرض کردند و هندوستان را از آن بمنزلۀ چهاردانگ شمردند، یا آنکه هندوستان در چهاراقلیم واقع است چنانکه در نقشۀ ربع مسکون ظاهر است در لفظ هفت اقلیم، (آنندراج)، چهار ربع کره، (ناظم الاطباء)، اصطلاح موسیقی، اصطلاح بنایی، اصطلاح در تراشیدن قلم، هر چیز که نه کلان باشد و نه خرد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ناردانه

ناردانه
دانۀانار. (ناظم الاطباء). ناردان. حب الرمان:
داغ ها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ
هریکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار.
فرخی.
اشک من ناردانه شد نه عجب
گر دل من کفیده نار شود.
مسعودسعد.
گرچه دارد ناردانه رنگ لعل نابسود
نیست لعل نابسوده در بها چون ناردان.
ازرقی.
لب ساقی چو نوش نوش کند
نقل از آن ناردانه بستانیم.
خاقانی.
سرخ سیبی دل از میان کنده
به دلش ناردانه آکنده.
نظامی.
ساقی ز می شرابخانه
پیش آر می چو ناردانه.
نظامی.
نار کز ناردانه گردد پر
پخته لعل و نپخته باشد در.
نظامی.
آن کوزه بر کفم نه کاب حیات دارد
هم طعم ناردان و هم رنگ ناردانه.
سعدی.
، کنایه از اشک خونین و سرشک گلگون است:
شد از بادام عنابش روانه
بهش نارنج گشت از ناردانه.
وحشی
لغت نامه دهخدا