جدول جو
جدول جو

معنی چابلیک - جستجوی لغت در جدول جو

چابلیک
گیاهی که در بهار به صورت انبوه می روید و دارای شکوفه های
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فابریک
تصویر فابریک
آنچه در کارخانۀ اصلی ساخته شده است و از آن کپی برداری نشده است، کارخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چالیک
تصویر چالیک
الک دولک، بازی دو یا چند نفره ای که چوب کوتاهی را روی زمین می گذارند و با چوب درازتر به آن می زند و آن را به هوا پرتاب می کنند و سایر بازیکنان باید آن چوب را در هوا بگیرند، چالیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چالیکی
تصویر چالیکی
ویژگی کسی که با چالیک بازی می کند، برای مثال طفلی ست سخن گفتن، مردی ست خمش کردن / تو رستم چالاکی نی کودک چالیکی (مولوی۲ - ۱۰۲۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
شایستگی، سزاواری، آمادگی برای قبول امری یا حالتی، استعداد
فرهنگ فارسی عمید
نوعی بازی طفلان، نوعی وسیلۀ بازی مخصوص اطفال، نوعی بازی اطفال که در هر استان ایران بنامی معروف است و اسم مخصوص دارد، نام دو پاره چوب که در بازی مخصوص اطفال بکار میرود، دو پارچه چوب است که اطفال بدان بازی کنند یکی دراز بقدر سه وجب و دیگری کوتاه بمقدار یک قبضه و هر دو سر چوب کوچک تیزمیباشد، و چوب دراز را بدست گیرند و چوب کوتاه را بر زمین نهند بنوعی که یک سر آن از زمین بلند باشد و چوب دراز بر آن زنند به میزانی که بر هوا جهد و باز در هوا ضربتی بدان زنند چنان که دور افتد، (برهان) (جهانگیری) (ناظم الاطباء)، دوپاره چوب یکی بلندتر و یکی کوتاه تر که اطفال با آنها بازی کنند و در فرهنگ تفصیلی گفته که ضرورت ندارد زیرا کسی نیست که این بازی را نکرده، (انجمن آرا) (آنندراج)، عرب چوب بزرگ را ’مقله’ و چوب کوچک را ’قله’ گویند، (برهان)، به هندی گلی وندا گویند، (آنندراج)، چلک، (انجمن آراء) (آنندراج)، دسته چلک، (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری)، در بعضی بلاد آن را لاوه گویند، (جهانگیری)، الک دولک، به لهجه مردم تهران، (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام)، پل چفته، (فرهنگ نظام)، لاو، کال چنبه، لوچنبه، پله، پله چوب، الک جنبش، دو داله، دودله، دسته پل،
- چالیکی، که چالیک بازی کند:
طفلی است سخن گفتن مردیست خمش کردن
تو رستم چالاکی نه کودک چالیکی،
مولوی،
گه تاج سلطانان شوم گه مکر شیطانان شوم
گه عقل چالاکی شوم گه طفل چالیکی شوم،
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کابلیج
تصویر کابلیج
انگشت کوچک پا یا دست خنصر
فرهنگ لغت هوشیار
کارخانه، کار نکرده ساخت، بافت در بافندگی، استخوان بندی در ساختمان، کار گاه کار خانه، در آمد کلیسا کارخانه. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چالیک
تصویر چالیک
دو پارچه چوب که کودکان بدانها بازی مخصوصی کنند الک دو لک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابلیچ
تصویر کابلیچ
انگشت کوچک پا یا دست خنصر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاتلیک
تصویر کاتلیک
کاتولیک جاثلیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
سزاواری، استعداد، لیاقت
فرهنگ لغت هوشیار
قابلیت در فارسی در برخی فرهنگ ها پنداشته اند که قابلیت ساخته فارسی گویان است و قابلیه تازی نیست که برداشت نادرستی است شایندگی شایستگی، پذیرندگی پذیرفتن، فراخوری در خوری، توان توانش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فابریک
تصویر فابریک
کارخانه، در اصطلاح فنی آن چه که در کارخانه سازنده اصلی ساخته شده باشد، اصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
((بِ یَّ))
شایستگی، استعداد، استعداد قبول، منفعل شدن، انفعال، مقابل فاعلیت، امکان، هنر، معرفت، کفایت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چالیک
تصویر چالیک
الک دولک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
توانایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سمبلیک
تصویر سمبلیک
نمادین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
Capability
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
capacité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آبی که بر اثر حالت تهوع در دهان پدید آید، گیاهی صحرایی که در غذا ریزند
فرهنگ گویش مازندرانی
چالاک، مقداری کم و اندک
فرهنگ گویش مازندرانی
نیشگون
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
capacidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
Fähigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
zdolność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
способность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
здатність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
capacidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
capacità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
capaciteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
क्षमता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
kemampuan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
능력
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
יכולת
دیکشنری فارسی به عبری